بالاخره رادوین سکوت وشکست...همون طورکه به ماه خیره شده بو
بالاخره رادوین سکوت وشکست...همون طورکه به ماه خیره شده بود،زیرلب گفت:رها...به ماه نگاه کن...
نگاهم وازدریا گرفتم ودوختم به ماه...
رادوین زیرلب ادامه داد:
- قشنگه...خیلی...
نفس عمیقی کشیدوگفت:رها...می دونی ماه من ویادچی میندازه؟!
نگاهم به ماه بود...گفتم:یادچی؟!
- یادتنهایی...یادبی کسی...ماه وببین...ببین چقد تنهاست...قشنگه...پرنوره...ولی ببینش...ببین چقد تنهاست...این همه ستاره توآسمون هست...ستاره هاتنهانیستن...ستاره هاهم دیگه رودارن...اماماه...ماه هیچ کس ونداره...ماه میون یه عالم ستاره گیر کرده...میون ستاره هایی که ازجنس خودش نیستن...ماه خیلی تنهاست رها...دلم به حالش می سوزه...می دونی رها...حس می کنم منم مثل ماهم...نه اینکه بخوام بگم تکم وهیشکی مثل من نیستا...نه!!منظورمن تنهایی ماهه...منم تنهام...درست مثل ماه...میون یه عالم ستاره گیرکردم که ازجنس خودم نیستن...ستاره هایی که نمی فهمن تنهایی یعنی چی...ستاره هایی که درکم نمی کنن...ستاره هاهیچ وقت نمی تونن حال ماه ودرک کنن چون هیچ وقت به اندازه ماه تنهانبودن...
نگاه عسلیش به ماه خیره شده بود...بدجورتوفکربود...
لبخندتلخی روی لبش نقش بسته بود...زیرلب ادامه داد:
- هروخ به ماه نگاه می کنم،یاد بدترین روزای زندگیم میفتم...روزایی که یه ماه تنهابودم میون یه عالمه ستاره توی آسمون دنیا...البته هنوزم بی شباهت به ماه نیستم.هنوزم هروخ دلم می گیره،نگاهم ومی دوزم به آسمون تیره وتاریک شب تاهم درد خودم وپیداکنم...گاهی اوقات باماه حرف می زنم...باهاش دردودل می کنم...ازتنهاییام بهش میگم...ازغصه هام...ازاینکه هیچ ستاره ای درکم نمی کنه...می دونم حرفام ومی فهمه...می دونم می دونه چی دارم می کشم...ماه من ومی فهمه...
وسکوت کرد...
نگاهم وازدریا گرفتم ودوختم به ماه...
رادوین زیرلب ادامه داد:
- قشنگه...خیلی...
نفس عمیقی کشیدوگفت:رها...می دونی ماه من ویادچی میندازه؟!
نگاهم به ماه بود...گفتم:یادچی؟!
- یادتنهایی...یادبی کسی...ماه وببین...ببین چقد تنهاست...قشنگه...پرنوره...ولی ببینش...ببین چقد تنهاست...این همه ستاره توآسمون هست...ستاره هاتنهانیستن...ستاره هاهم دیگه رودارن...اماماه...ماه هیچ کس ونداره...ماه میون یه عالم ستاره گیر کرده...میون ستاره هایی که ازجنس خودش نیستن...ماه خیلی تنهاست رها...دلم به حالش می سوزه...می دونی رها...حس می کنم منم مثل ماهم...نه اینکه بخوام بگم تکم وهیشکی مثل من نیستا...نه!!منظورمن تنهایی ماهه...منم تنهام...درست مثل ماه...میون یه عالم ستاره گیرکردم که ازجنس خودم نیستن...ستاره هایی که نمی فهمن تنهایی یعنی چی...ستاره هایی که درکم نمی کنن...ستاره هاهیچ وقت نمی تونن حال ماه ودرک کنن چون هیچ وقت به اندازه ماه تنهانبودن...
نگاه عسلیش به ماه خیره شده بود...بدجورتوفکربود...
لبخندتلخی روی لبش نقش بسته بود...زیرلب ادامه داد:
- هروخ به ماه نگاه می کنم،یاد بدترین روزای زندگیم میفتم...روزایی که یه ماه تنهابودم میون یه عالمه ستاره توی آسمون دنیا...البته هنوزم بی شباهت به ماه نیستم.هنوزم هروخ دلم می گیره،نگاهم ومی دوزم به آسمون تیره وتاریک شب تاهم درد خودم وپیداکنم...گاهی اوقات باماه حرف می زنم...باهاش دردودل می کنم...ازتنهاییام بهش میگم...ازغصه هام...ازاینکه هیچ ستاره ای درکم نمی کنه...می دونم حرفام ومی فهمه...می دونم می دونه چی دارم می کشم...ماه من ومی فهمه...
وسکوت کرد...
۴.۳k
۰۷ آبان ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.