بازمیگردم

‌بازمی‌گردم
نزد چشم‌هایت
با کوله‌باری از آیینه‌های شکسته

بازمی‌گردم
نزد لبانت
با کوهستانی از چشمه‌های خشکیده

بازمی‌گردم
نزد آن قامت رعنایت
با جنگلی از درختان سر بریده

به امید آن‌که
چشم‌هایت به من آیینه‌هایی روشن
هدیه کنند و
لبانت سرچشمه‌ی عشق و
قامتت سروی افراشته...



#شیرکو_بی‌کس
دیدگاه ها (۱)

‌باشد که حافظه ام را از دست بدهم و از همه ی پُل های در حال ر...

‌چه خوش است در فراقی همه عمر صبر کردنبه امید آن که روزی به ک...

‌چه خوب بوداگر بین من و تونه رودی بود و نه کوهیو نه سایه‌ی ه...

‌شب ؛ که تاریکی می افتدبی گاه به بامِ من و توو خطرمی بُرد رش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط