عشق بی انتها پارت ۴
#بوساگ
من دست زدم گفتم عالی بودید عالی همشون عرق کرده بودن رفتم عرقای روی صورت و پیشونیشونو پاک کردم رفتم سمت کوک عرق روی پیشونیشو پاک کردم صورتش گفتم:کوک آب نشی کوک:نه خیلی گرمه خدایی من:آره گرمه من پوختم
#کوک
برای اینکه یه جوری به صورتم نزدیک شه الکی گفتم که تو چشمم آشغال رفته من:اوخ بوساگ:چی شد من:فکر کنم یه چیزی رفت تو چشمام میشه فوتش کنی اومد جلو سرمو بردم جلو که فوتش کنه صورتمو با دستاش گرفت و چشمو فوت کرد گفت:خوب شد من:آخ نه هنوزم هست از اون طرفم تهیونگو جیمین میخندیدن منم با اشاره میگفتم نخندید ضایع بازی در نیارید گفت:خوب شد من:آره خوب شد بعد جدا شد رفت منم یه خنده ی ریزی کردم ته اومدم پیشم گفت: ها پسر خوب بلدی چجوری به خودت آدمو نزدیک کنیا ته: کوکی یه سوال من:بگو ته:تو از بوساگ خوشت اومده من:نمیدونم فکر کنم آره دوسش دارم اما نمیدونم چجوری بگم چون اون هیچ حسی بهم نداره ته:اما نباید بشینی همینجوری نگاه کنی ما پسرا کمکت میکنیم من:خیلی ممنون باهم تمرین کردیم مثلا ته خودشو جای بوساگ گذاشت (مثلنا😐😂خدایش اینجا قرو قمیش اومد تهیونگ😂😂که مثلا منم😐کی اونجوری بودم😐😶😂) بعد منم باید میگفتم جلوم وایساد گفت:فرض کن من بوساگم حستو بهم بگو من:باشه یه نفس عمیق کشیدم من: بوساگ من از وقتی که دیدمت عاشقت شدم و دوست دارم میشه این عشق منو قبول کنی و باهام دوست شی تهیونگ یکم صداشو زنونه کرد گفت:باید فکر کنم زندم زیر خنده گفتم:تهیونگ بوساگ کی اینجوری با اشوه حرف زده که من نمیدونستم😐 تهیونگ:از خودم در آوردم بابا 😒اون مال اونایی که به یکی آویزونن و میخوان نظرشونو جلب کنن من:آره آره تهیونگ:فهمیدی باید چیکار کنی من:آره فهمیدم فردا میگم بیاد خونم من:تهیونگ تهیونگ:بله من:بیا میخوام یه چیزیو نشونت بدم(فکر نکنید حلقه ملقس😐😂) رفتم تو یکی از اون اتاقارو باز کردم عکسای بوساگ اونجا بود (گفته بودم کوک در هر شرایطی از بوساگ عکس گرفته بوده ) عکسارو نشونش دادم ته:وایی پسر چه خبره اینجا اوفف من:اینارو من ازش گرفتم یواشکی ته:یعنی اگه اینارو ببینه کف میکنه من:واقعا ته:نا راستش فکر نمیکنم (قشنگ خورد تو ذوق بچه😑😂)
من دست زدم گفتم عالی بودید عالی همشون عرق کرده بودن رفتم عرقای روی صورت و پیشونیشونو پاک کردم رفتم سمت کوک عرق روی پیشونیشو پاک کردم صورتش گفتم:کوک آب نشی کوک:نه خیلی گرمه خدایی من:آره گرمه من پوختم
#کوک
برای اینکه یه جوری به صورتم نزدیک شه الکی گفتم که تو چشمم آشغال رفته من:اوخ بوساگ:چی شد من:فکر کنم یه چیزی رفت تو چشمام میشه فوتش کنی اومد جلو سرمو بردم جلو که فوتش کنه صورتمو با دستاش گرفت و چشمو فوت کرد گفت:خوب شد من:آخ نه هنوزم هست از اون طرفم تهیونگو جیمین میخندیدن منم با اشاره میگفتم نخندید ضایع بازی در نیارید گفت:خوب شد من:آره خوب شد بعد جدا شد رفت منم یه خنده ی ریزی کردم ته اومدم پیشم گفت: ها پسر خوب بلدی چجوری به خودت آدمو نزدیک کنیا ته: کوکی یه سوال من:بگو ته:تو از بوساگ خوشت اومده من:نمیدونم فکر کنم آره دوسش دارم اما نمیدونم چجوری بگم چون اون هیچ حسی بهم نداره ته:اما نباید بشینی همینجوری نگاه کنی ما پسرا کمکت میکنیم من:خیلی ممنون باهم تمرین کردیم مثلا ته خودشو جای بوساگ گذاشت (مثلنا😐😂خدایش اینجا قرو قمیش اومد تهیونگ😂😂که مثلا منم😐کی اونجوری بودم😐😶😂) بعد منم باید میگفتم جلوم وایساد گفت:فرض کن من بوساگم حستو بهم بگو من:باشه یه نفس عمیق کشیدم من: بوساگ من از وقتی که دیدمت عاشقت شدم و دوست دارم میشه این عشق منو قبول کنی و باهام دوست شی تهیونگ یکم صداشو زنونه کرد گفت:باید فکر کنم زندم زیر خنده گفتم:تهیونگ بوساگ کی اینجوری با اشوه حرف زده که من نمیدونستم😐 تهیونگ:از خودم در آوردم بابا 😒اون مال اونایی که به یکی آویزونن و میخوان نظرشونو جلب کنن من:آره آره تهیونگ:فهمیدی باید چیکار کنی من:آره فهمیدم فردا میگم بیاد خونم من:تهیونگ تهیونگ:بله من:بیا میخوام یه چیزیو نشونت بدم(فکر نکنید حلقه ملقس😐😂) رفتم تو یکی از اون اتاقارو باز کردم عکسای بوساگ اونجا بود (گفته بودم کوک در هر شرایطی از بوساگ عکس گرفته بوده ) عکسارو نشونش دادم ته:وایی پسر چه خبره اینجا اوفف من:اینارو من ازش گرفتم یواشکی ته:یعنی اگه اینارو ببینه کف میکنه من:واقعا ته:نا راستش فکر نمیکنم (قشنگ خورد تو ذوق بچه😑😂)
۱۵.۹k
۲۰ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.