ـــ عشق؟
ـــ عشق؟
ـــ تنهاست و از پنجره ای کوتاه
به بیابانهای بی مجنون می نگرد
به گذرگاهی با خاطره ای مغشوش
از خرامیدن ساقی نازک در خلخال
ـــ آرزوها؟
ـــ خود را میبازند
در هماهنگی بی رحم هزاران در
ـــ بسته؟
ـــ آری، پیوسته بسته، بسته
ـــ خسته خواهی شد...
فروغ فرخزاد
ـــ تنهاست و از پنجره ای کوتاه
به بیابانهای بی مجنون می نگرد
به گذرگاهی با خاطره ای مغشوش
از خرامیدن ساقی نازک در خلخال
ـــ آرزوها؟
ـــ خود را میبازند
در هماهنگی بی رحم هزاران در
ـــ بسته؟
ـــ آری، پیوسته بسته، بسته
ـــ خسته خواهی شد...
فروغ فرخزاد
۱.۱k
۱۸ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.