☆ازدواج اجباری☆
p7
رفتیم که لباس عوض کنیم
+روت رو بکن اونور
_من که موقع سکس همه جات رو دیدم
+عههه «خجالت»
_باشه باشه«خنده»
_ولی نمیرم بیرون
+عیشش اصن نرو.
همینجوری داشتیم بحث میکردیم که صدای باز شدن در خونه اومد سریع لباسامون رو پوشیدیم و رفتیم پایین،
+عهه اوماا اپااا
م. ت، ب. ت سلام دخترمم
_اوماا اپا اومدین
ی. ک، م.ک اره پسرم
ب. ت کوک
_جانم عمو؟
ب. ت کردی؟ «یه ابروشو داد بالا»
_ارهه«خنده»
ب. ت«خنده»
+ها؟
م. ت برنامه ریخته بودن کوک تورو
+باشه باشه ادامه نده«خنده ریز»
ولی بجای سکس یه چندتا کار...
_اهم«چشم غره»
+اعا هیچی
+من میرم بخوابم
ب. ت نه وایسا باید برای عروسی برنامه بریزیم
+اوم اوکی
همه روی مبل نشستیم
ب. ک از نظرم بزاریم پس فردا خوبه؟
ب.ت نمیدونم بزار ببینیم زنامون چی میگن،عزیزم نظر شما چیه؟
م. ت از نظرم خوبه
ب. ک شما چی پرنسسم
م. ک از نظر منم خوبه
ب. ک پسرم فردا با ا. ت برین لباس بخرین
_ اوک«سرد»
+میرم بخوابم، شب بخیر
_منم میرم
بقیه:شب بخیر
+هوفف
_عاح اخی«خوابید رو تخت»
«چهارساعت بعد»
ساعت:3:21
ا. ت ویو
اصلا خوابم نمیبرد از رو تخت بلند شدم رفتم داخل حیاط عمارت نزدیک استخر چندتا صندلی بود رفتم نشستم روش، داشتم به ستاره ها نگا میکردم یهو چشمم به ماه افتاد بزرگ و کامل بود راستش من شب رو بیشتر از صبح دوست دارم .
همینجوری داشتم با خودم حرف میزدم که یهو اوما اومد
م. ت اینجا چیکار میکنی دختر کوچولوم سردت نیست؟
+نه اوما سردم نیست
اوما رفت روی یه صندلی نشست و گفت
م. ت چی شده دخترم؟
+استرس دارم بخواطر عروسی احساس میکنم اینده ی خوبی ندارم
این ازدواج اجباریه اوما من میخوام با کسی که عاشقشم ازدواج کنم
م. ت الهی بمیرم، مطمئنم شما عاشق هم میشین لطفا دیگه اینجوری نگو
+چشم اوما
م. ت افرین، سرمو بوسید.
+«لبخند زد»
م. ت میرم بخوابم توعم زود برو بخواب
+اوهوم چشم
لبخندی زدم, داشتم به ایندم فک میکردم که باعث شد چند قطره اشک از چشمام بیوفته یهو شدت گرفت و با صدای ارومی گریه میکردم تا کسی نفهمه ،سر گیجه ی افتضاحی داشتم حالم اصلا خوب نبود
میخواستم بلند شم برم که یهو افتادم تو استخر و بعدش نفهمیدم چی شد...
حمایت.
رفتیم که لباس عوض کنیم
+روت رو بکن اونور
_من که موقع سکس همه جات رو دیدم
+عههه «خجالت»
_باشه باشه«خنده»
_ولی نمیرم بیرون
+عیشش اصن نرو.
همینجوری داشتیم بحث میکردیم که صدای باز شدن در خونه اومد سریع لباسامون رو پوشیدیم و رفتیم پایین،
+عهه اوماا اپااا
م. ت، ب. ت سلام دخترمم
_اوماا اپا اومدین
ی. ک، م.ک اره پسرم
ب. ت کوک
_جانم عمو؟
ب. ت کردی؟ «یه ابروشو داد بالا»
_ارهه«خنده»
ب. ت«خنده»
+ها؟
م. ت برنامه ریخته بودن کوک تورو
+باشه باشه ادامه نده«خنده ریز»
ولی بجای سکس یه چندتا کار...
_اهم«چشم غره»
+اعا هیچی
+من میرم بخوابم
ب. ت نه وایسا باید برای عروسی برنامه بریزیم
+اوم اوکی
همه روی مبل نشستیم
ب. ک از نظرم بزاریم پس فردا خوبه؟
ب.ت نمیدونم بزار ببینیم زنامون چی میگن،عزیزم نظر شما چیه؟
م. ت از نظرم خوبه
ب. ک شما چی پرنسسم
م. ک از نظر منم خوبه
ب. ک پسرم فردا با ا. ت برین لباس بخرین
_ اوک«سرد»
+میرم بخوابم، شب بخیر
_منم میرم
بقیه:شب بخیر
+هوفف
_عاح اخی«خوابید رو تخت»
«چهارساعت بعد»
ساعت:3:21
ا. ت ویو
اصلا خوابم نمیبرد از رو تخت بلند شدم رفتم داخل حیاط عمارت نزدیک استخر چندتا صندلی بود رفتم نشستم روش، داشتم به ستاره ها نگا میکردم یهو چشمم به ماه افتاد بزرگ و کامل بود راستش من شب رو بیشتر از صبح دوست دارم .
همینجوری داشتم با خودم حرف میزدم که یهو اوما اومد
م. ت اینجا چیکار میکنی دختر کوچولوم سردت نیست؟
+نه اوما سردم نیست
اوما رفت روی یه صندلی نشست و گفت
م. ت چی شده دخترم؟
+استرس دارم بخواطر عروسی احساس میکنم اینده ی خوبی ندارم
این ازدواج اجباریه اوما من میخوام با کسی که عاشقشم ازدواج کنم
م. ت الهی بمیرم، مطمئنم شما عاشق هم میشین لطفا دیگه اینجوری نگو
+چشم اوما
م. ت افرین، سرمو بوسید.
+«لبخند زد»
م. ت میرم بخوابم توعم زود برو بخواب
+اوهوم چشم
لبخندی زدم, داشتم به ایندم فک میکردم که باعث شد چند قطره اشک از چشمام بیوفته یهو شدت گرفت و با صدای ارومی گریه میکردم تا کسی نفهمه ،سر گیجه ی افتضاحی داشتم حالم اصلا خوب نبود
میخواستم بلند شم برم که یهو افتادم تو استخر و بعدش نفهمیدم چی شد...
حمایت.
۵.۲k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.