بعد چند مین جدا شدن...کوک چشمای خیس تهیونگ رو دید...لبخند
بعد چند مین جدا شدن...کوک چشمای خیس تهیونگ رو دید...لبخندی زد و با دستاش رو گونه تهیونگ رو پاک کرد..
-ببخشید...نگرانت کردم...
همونطور که دستای کوک رو گونه تهیونگ بود تهیونگ دست کوک رو گرفت و بو..سه ریزی روش کاشت..
+مرسی که تنهام نزاشتی...
(چند مین بعد)
داشت برای کوک میوه خورد میکرد...کوک یکم راجب اتفاقایی که افتاده بود پرسید...
-یعنی...عروسی رو لغو کردی؟!
بشقاب میوه رو داد دست کوک..
+لغو نکردم...تاریخش رو عوض کردم...
گازی از سیب زد...
-عیش...واقعا موندم..این همه بچه دیگه...چرا من باید گیر همچین پدر مادری بیوفتم؟!
+ناراحت نباش...نمیزارم چیزی رو خراب کنن...تو به فکر سلامتی خودت باش...
اوهومی گفت و مشغول خوردن میوه هاش شد..
+جونگ کوکا..
-جان..
نفس عمیقی کشید
+فک کنم...دلیل اینکه تو بیمارستانی تقصیر منه...
-تقصیر تو چرا؟!
دستشو رو دست کوک گذاشت...
+نمیدونم...فک کنم اگه من نبودم توام اینجا نبودی...
اخم تو چهره جونگ کوک ظاهر شد...
-یه بار دیگه از این چرت و پرتا بگی یه بلایی سرت میارم مرغای آسمون به حالت گریه کنن فهمیدی؟!
خنده ریزی کردن و...
-اگه تو نبودی جونگ کوکی هم نبود...یعنی...جونگ کوک شادی نبود..میفهمی الان دلیل زنده بودنمی؟!
ته حرفی نمیزد...نگاهی به صورت جونگ کوک کرد...از صندلی بلند شد بو...سه طولانی رو ل..بای کوک کاشت
-ببخشید...نگرانت کردم...
همونطور که دستای کوک رو گونه تهیونگ بود تهیونگ دست کوک رو گرفت و بو..سه ریزی روش کاشت..
+مرسی که تنهام نزاشتی...
(چند مین بعد)
داشت برای کوک میوه خورد میکرد...کوک یکم راجب اتفاقایی که افتاده بود پرسید...
-یعنی...عروسی رو لغو کردی؟!
بشقاب میوه رو داد دست کوک..
+لغو نکردم...تاریخش رو عوض کردم...
گازی از سیب زد...
-عیش...واقعا موندم..این همه بچه دیگه...چرا من باید گیر همچین پدر مادری بیوفتم؟!
+ناراحت نباش...نمیزارم چیزی رو خراب کنن...تو به فکر سلامتی خودت باش...
اوهومی گفت و مشغول خوردن میوه هاش شد..
+جونگ کوکا..
-جان..
نفس عمیقی کشید
+فک کنم...دلیل اینکه تو بیمارستانی تقصیر منه...
-تقصیر تو چرا؟!
دستشو رو دست کوک گذاشت...
+نمیدونم...فک کنم اگه من نبودم توام اینجا نبودی...
اخم تو چهره جونگ کوک ظاهر شد...
-یه بار دیگه از این چرت و پرتا بگی یه بلایی سرت میارم مرغای آسمون به حالت گریه کنن فهمیدی؟!
خنده ریزی کردن و...
-اگه تو نبودی جونگ کوکی هم نبود...یعنی...جونگ کوک شادی نبود..میفهمی الان دلیل زنده بودنمی؟!
ته حرفی نمیزد...نگاهی به صورت جونگ کوک کرد...از صندلی بلند شد بو...سه طولانی رو ل..بای کوک کاشت
۱۲
۱۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.