دیریست که آتش از تنم میریزد

دیری‌ست که آتش از تنم می‌ریزد
صد حنجره خون از سخنم می‌ریزد

با بار غمی که روی دوشم مانده‌ست
بر کوه اگر تکیه کنم می‌ریزد

#ایرج_زبردست
دیدگاه ها (۱)

مانند غریقی کـه پر از وحشت آب است ،می گردم و دستم پی یک تکه ...

از غربت تُنگ وُ شب وُ تنهایی و وحشتبا ماهی افتاده به دریا چه...

چون دیدن رخسارِ لطیفِ تو محال استاز دیده برآید به چه امید نگ...

وصل تو گر  در  نفسِ آخر ستاز همه عمر ، آن  نفسم آرزوست  آذر_...

در عمق رویا روزها ، با یاد تو سر کرده امدر راه تو دردانه گل ...

⁨⁨⁨⁨حتما بخوانید👇🏼😭💔رخت عزایت را به تن کردم عزیزماصلا خودم ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط