پارت دوم.
پارت دوم.
تقریبا روی تخت ولو میشم، روی انبوه بالشتای رنگارنگ و گرم و نرم، که با وسواس خریدمشون...
کتابو از صفحه ای که دیشب خوابم برد، باز میکنم تا ادامشو بخونم. نسیم صورتمو نوازش میده و صدای جیرجیرکا، لحظه ای قطع نمیشه.
ده دقیقه ای که میگذره، بازم با وعده اینکه فردا خلاصه تمومش میکنم، کتابو می بندم.
بلند میشم، چراغو خاموش میکنم و قبل از اینکه دوباره روی تخت دراز بکشم، پتو رو بلند میکنم و می خزم زیرش...
به این فکر میکنم که چه لذتی داره وقتی هوا خنکه، جمع شی زیر پتو!
با نور مهتابی که مهمون اتاقم شده، گلدون پر از رزهای صورتی که گلای مورد علاقم هستن رو به وضوح میبینم... چقدر دوست دارم وقتی کمی پژمرده میشن، گلبرگ هاشونو که انگار انتهایی ندارن، دونه دونه پر پر کنم و لای کتابای داستانم، خشک کنم. دارم نقشه پرپر کردن و خشک کردنشونو میکشم که نمیفهمم کِی، ولی خوابم میبره...
تقریبا روی تخت ولو میشم، روی انبوه بالشتای رنگارنگ و گرم و نرم، که با وسواس خریدمشون...
کتابو از صفحه ای که دیشب خوابم برد، باز میکنم تا ادامشو بخونم. نسیم صورتمو نوازش میده و صدای جیرجیرکا، لحظه ای قطع نمیشه.
ده دقیقه ای که میگذره، بازم با وعده اینکه فردا خلاصه تمومش میکنم، کتابو می بندم.
بلند میشم، چراغو خاموش میکنم و قبل از اینکه دوباره روی تخت دراز بکشم، پتو رو بلند میکنم و می خزم زیرش...
به این فکر میکنم که چه لذتی داره وقتی هوا خنکه، جمع شی زیر پتو!
با نور مهتابی که مهمون اتاقم شده، گلدون پر از رزهای صورتی که گلای مورد علاقم هستن رو به وضوح میبینم... چقدر دوست دارم وقتی کمی پژمرده میشن، گلبرگ هاشونو که انگار انتهایی ندارن، دونه دونه پر پر کنم و لای کتابای داستانم، خشک کنم. دارم نقشه پرپر کردن و خشک کردنشونو میکشم که نمیفهمم کِی، ولی خوابم میبره...
۲.۹k
۰۳ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.