عاشقانه
شوق دیدارش برایم آرزو نگذاشته است
رنگ رخسارم برایم آبرو نگذاشته است
آنقدر در خلوتم با یاد او باریده ام
دیدگانم جای حرف و گفت و گو نگذاشته است
دوختم لب را به هم بی شکوه باشد تا ابد
پاره پاره قلب من جای رفو نگذاشته ست!
پشت پاهایش ببین، آنقدر رفتم گم شدم
خستگی نایی برای جست و جو نگذاشته است
هر صدایی مثل او! بند دلم را می درید!
اشکهایم ، هیچ بغضی در گلو نگذاشته است
پیش او عمقی ندارد عشق در روز فراق !
یار دیگر برگزید و پرس و جو نگذاشته است!
من برایش مرده بودم دیر فهمیدم ولی!
او نماز مرده را هم بی وضو نگذاشته است!
رنگ رخسارم برایم آبرو نگذاشته است
آنقدر در خلوتم با یاد او باریده ام
دیدگانم جای حرف و گفت و گو نگذاشته است
دوختم لب را به هم بی شکوه باشد تا ابد
پاره پاره قلب من جای رفو نگذاشته ست!
پشت پاهایش ببین، آنقدر رفتم گم شدم
خستگی نایی برای جست و جو نگذاشته است
هر صدایی مثل او! بند دلم را می درید!
اشکهایم ، هیچ بغضی در گلو نگذاشته است
پیش او عمقی ندارد عشق در روز فراق !
یار دیگر برگزید و پرس و جو نگذاشته است!
من برایش مرده بودم دیر فهمیدم ولی!
او نماز مرده را هم بی وضو نگذاشته است!
۶.۹k
۱۸ اسفند ۱۴۰۱