عاشقانه
این آینه بدون تو زنگار می زند
شیطان برای هجر تو گیتار می زند
با واژه های شیک و مرتب به روی لب
بر اسب سرکشِ دلم افسار می زند
حد را به روح و روان در تمام شب
از بخت بد تراوش خودکار می زند
بدنامی مرا غزل چشم مست تو
هر وقت و لحظه از غم تو جار می زند
شاعر به خانه ی نمِ خود از غمِ فِراق
عکس تو را به سینه ی دیوار می زند
آری میان این همه کفتار آن نگار
خود را به خوابِ مستِ شب انگار می زند
انکس که شاه دلم بوده بی سبب
با نیشخند طعنه به آوار می زند
در لحظه ی وداع زبانم گرفته و
از بخت بد کنایه به گفتار می زند
شیطان برای هجر تو گیتار می زند
با واژه های شیک و مرتب به روی لب
بر اسب سرکشِ دلم افسار می زند
حد را به روح و روان در تمام شب
از بخت بد تراوش خودکار می زند
بدنامی مرا غزل چشم مست تو
هر وقت و لحظه از غم تو جار می زند
شاعر به خانه ی نمِ خود از غمِ فِراق
عکس تو را به سینه ی دیوار می زند
آری میان این همه کفتار آن نگار
خود را به خوابِ مستِ شب انگار می زند
انکس که شاه دلم بوده بی سبب
با نیشخند طعنه به آوار می زند
در لحظه ی وداع زبانم گرفته و
از بخت بد کنایه به گفتار می زند
۱۳.۴k
۲۹ دی ۱۴۰۱