کمی از خیال پردازی های شبانه ام که در تنگ تنهایی واقعیت،
کمی از خیال پردازی های شبانه ام که در تنگ تنهایی واقعیت، اسیر گشته که خبر از زمستانی سرد در آبی روان در میان سبزی کاج و نگاه کوچک ماهی های جنگجو و رودی که مسیر بازگشت پرندگان مهاجر است و قهوه ای سرد که کامم را تلخ تر از همیشه کرده است میکس میکنم .
من اکنون بر بلندای زمان و برگی از تاریخ که شروعی دوباره را روی بوم زندگی اسیر ذهن آشفته نقاشی که قلم بر رنگ سپفد میزند تا تمام کند این تاریکی مطلق را .
و تنهایی نعمت یا اعذاب است که که مرا مثل همیشه اسیر کوه و همسفر رود میکند
باز خیال تو
خیال تو
همسو میشود با خزان ... .
م.م
من اکنون بر بلندای زمان و برگی از تاریخ که شروعی دوباره را روی بوم زندگی اسیر ذهن آشفته نقاشی که قلم بر رنگ سپفد میزند تا تمام کند این تاریکی مطلق را .
و تنهایی نعمت یا اعذاب است که که مرا مثل همیشه اسیر کوه و همسفر رود میکند
باز خیال تو
خیال تو
همسو میشود با خزان ... .
م.م
۱۲.۵k
۱۹ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.