علیرضاآذر

.
#علیرضا_آذر
.
چشمان تو یادم داد...فریاد کشیدن را
تا قله به سر رفتن...از کوه پریدن را

اصرار نکن بانو...این پیچ و خم وحشی
در مسخره پیچانده...رویای رسیدن را

تا شوق سخن رویید...رگبار سکوت آمد
تا در تن خود گیرد...گلواژه گزیدن را

با این که دهان ها را...ایمان و قسم بسته
از گوش که می گیرد...آیات شنیدن را

تا بوده همین بوده...از کاسه ی هم خوردیم
در ما ابدی کردند...آیین چریدن را

من داس تو را خوردم...احساس مرا خوردی
بیرون نکشاندیم از...خود حس جویدن را
دیدگاه ها (۳)

.#مهرزاد_امیرخانی.من هنوز وقتی که با غمت درگیرمساکمو میبندم ...

.#علی_اکبر_یاغی_تبار.چندیست شوق کوچ از این منزل نداریمحتی هو...

. .#علیرضا_آذرچشم هایش شروعِ واقعه بود ، آسمانی درون آنها من...

.#امیر_ریحانی.داد کشیدمکوتاهی را به ناخن هایت تحمیل کردیدزدی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط