این جا کسی پناه به عاشق، نمی دهد؛
این جا کسی پناه به عاشق، نمی دهد؛
یک جرعه آب، دست "شقایق" نمی دهد...
باید عقیده داشت به دنیای بی وفا؛
عاشق، همیشه تن به حقایق نمی دهد...
هر روز می روم به تماشای او، ولی؛
انگار بخت، دست موافق نمی دهد...
هر عاشقی به شیوه ی خود دل سپرده است؛
دنیا چرا بها به سلایق نمی دهد؟...
با اینکه دل سپرده به ابری، گلوی شعر؛
باران خویش را به دقایق نمی دهد...
یک جرعه آب، دست "شقایق" نمی دهد...
باید عقیده داشت به دنیای بی وفا؛
عاشق، همیشه تن به حقایق نمی دهد...
هر روز می روم به تماشای او، ولی؛
انگار بخت، دست موافق نمی دهد...
هر عاشقی به شیوه ی خود دل سپرده است؛
دنیا چرا بها به سلایق نمی دهد؟...
با اینکه دل سپرده به ابری، گلوی شعر؛
باران خویش را به دقایق نمی دهد...
۸۵۱
۱۴ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.