انسان آنچنان موجودی است که نمی تواند عاشق «محدود» باشد، ن
انسان آنچنان موجودی است که نمیتواند عاشق «محدود» باشد، نمیتواند عاشق فانی باشد، نمیتواند عاشق شیئی باشد که به زمان و مکان محدود است. انسان عاشق کمال مطلق است و عاشق هیچ چیز دیگری نیست؛ یعنی عاشق ذات حق است، عاشق خداست. همان کسی که منکر خداست، عاشق خداست.
حتی منکرین خدا که به خدا فحش میدهند، نمیدانند که در عمق فطرت خود عاشق کمال مطلقاند ولی راه را گم کردهاند، معشوق را گم کردهاند.
محیی الدین عربی میگوید: هیچ انسانی غیر از خدای خودش را دوست نداشته است و هنوز در دنیا یک نفر پیدا نشده که غیر خدا را دوست داشته باشد. لکن خدای متعال در زیر این نامها پنهان شده است. مجنون خیال میکند که عاشق لیلی است؛ او از عمق فطرت و وجدان خودش بیخبر است. لهذا محیی الدین میگوید: پیغمبران نیآمدهاند که عشق خدا و عبادت خدا را به بندگان یاد دهند، این فطری هر انسانی است، بلکه آمدهاند که راههای کج و راست را نشان دهند؛ آمدهاند بگویندای انسان! تو عاشق کمال مطلقی، خیال میکنی که پول برای تو کمال مطلق است، خیال میکنی که جاه برای تو کمال مطلق است، خیال میکنی که زن برای تو کمال مطلق است؛ تو چیزی غیر از کمال مطلق را نمیخواهی ولی اشتباه میکنی؛ پیامبران آمدهاند که انسان
را از اشتباه بیرون بیاورند.
درد انسان آن درد خدایی است که اگر پردههای اشتباه از جلو چشمش کنار رود و معشوق خود را پیدا کند، به صورت همان عبادتهای عاشقانهای در میآید که در علی علیه السلام سراغ داریم.
چرا قرآن میگوید: (الا بِذِکرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلوبُ) بدانید که منحصراً و منحصراً ( «بِذِکرِ الله» که مقدم شده است، علامت انحصار است) با یک چیز قلب بشر آرام میگیرد و از اضطراب و دلهره نجات پیدا میکند و آن یاد خدا و انس با خداست.
قرآن میگوید اگر بشر خیال کند که با رسیدن به ثروت و رفاه به مقامِ آسایش میرسد و از اضطراب و ناراحتی و شکایت بیرون میآید، اشتباه کرده است. قرآن نمیگوید نباید دنبال اینها رفت، میگوید اینها را باید تحصیل کرد اما اگر خیال کنید اینها هستند که به بشر آسایش و آرامش میدهند و وقتی بشر به اینها رسید احساس میکند که به کمال مطلوب خود نائل شده است، اشتباه میکنید؛ منحصراً با یاد خداست که دلها آرامش پیدا میکند. بسیاری از مکتبها تکیهشان روی دور ماندن انسان از اصل خود است.
استاد مطهری، انسان کامل، ص82
حتی منکرین خدا که به خدا فحش میدهند، نمیدانند که در عمق فطرت خود عاشق کمال مطلقاند ولی راه را گم کردهاند، معشوق را گم کردهاند.
محیی الدین عربی میگوید: هیچ انسانی غیر از خدای خودش را دوست نداشته است و هنوز در دنیا یک نفر پیدا نشده که غیر خدا را دوست داشته باشد. لکن خدای متعال در زیر این نامها پنهان شده است. مجنون خیال میکند که عاشق لیلی است؛ او از عمق فطرت و وجدان خودش بیخبر است. لهذا محیی الدین میگوید: پیغمبران نیآمدهاند که عشق خدا و عبادت خدا را به بندگان یاد دهند، این فطری هر انسانی است، بلکه آمدهاند که راههای کج و راست را نشان دهند؛ آمدهاند بگویندای انسان! تو عاشق کمال مطلقی، خیال میکنی که پول برای تو کمال مطلق است، خیال میکنی که جاه برای تو کمال مطلق است، خیال میکنی که زن برای تو کمال مطلق است؛ تو چیزی غیر از کمال مطلق را نمیخواهی ولی اشتباه میکنی؛ پیامبران آمدهاند که انسان
را از اشتباه بیرون بیاورند.
درد انسان آن درد خدایی است که اگر پردههای اشتباه از جلو چشمش کنار رود و معشوق خود را پیدا کند، به صورت همان عبادتهای عاشقانهای در میآید که در علی علیه السلام سراغ داریم.
چرا قرآن میگوید: (الا بِذِکرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلوبُ) بدانید که منحصراً و منحصراً ( «بِذِکرِ الله» که مقدم شده است، علامت انحصار است) با یک چیز قلب بشر آرام میگیرد و از اضطراب و دلهره نجات پیدا میکند و آن یاد خدا و انس با خداست.
قرآن میگوید اگر بشر خیال کند که با رسیدن به ثروت و رفاه به مقامِ آسایش میرسد و از اضطراب و ناراحتی و شکایت بیرون میآید، اشتباه کرده است. قرآن نمیگوید نباید دنبال اینها رفت، میگوید اینها را باید تحصیل کرد اما اگر خیال کنید اینها هستند که به بشر آسایش و آرامش میدهند و وقتی بشر به اینها رسید احساس میکند که به کمال مطلوب خود نائل شده است، اشتباه میکنید؛ منحصراً با یاد خداست که دلها آرامش پیدا میکند. بسیاری از مکتبها تکیهشان روی دور ماندن انسان از اصل خود است.
استاد مطهری، انسان کامل، ص82
۴.۵k
۱۲ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.