می توانستم دوستت داشته باشم و به قصه ها بروم. اسمت را روی
می توانستم دوستت داشته باشم و به قصه ها بروم. اسمت را روی سینه ام خالکوب کنم. می توانستم در شهری کوچک از خواب بیدار بشوم و بوی تنت را با خودم میان آدم ها ببرم. می توانستم بخار شوم روی آینه حمام و اسمت را چکه چکه بچکم. برای پیرهن شبت، رقصی اختراع کنم که انگار دو اسب وحشی بناست تمام شب را تاخت بروند. تا توی چین و ماچینت کشتی بکشم. اگر دوستم داشتی می توانستم. اگر دوستم داشتی شنا یاد می گرفتم و روی سنگ ها لی لی می کردم. از بلندی نمی ترسیدم و می پریدم. اگر دوستت داشتم، اگر دوستم داشتی. #امیراحمدکامیار
۱.۲k
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.