به سرم زد یک شب ناشناس امتحانش کنم...
به سرم زد یک شب ناشناس امتحانش کنم...
بازیِ خطرناکی بود اما به ریسکش می ارزید...
+سلام
-سلام...شما؟
+غریبه
خدا خدا می کردم که دیگر پیامی نگیرم...
آخر قرارمان این بود که ناشناسی واردِ حریممان نشود
-میشه خودتونو معرفی کنید؟
نوشتم و نوشت ، ساعت ها برایم گفت...
از تنهایی اش، از گذشته اش که پاک بود از آدم ها نالید، از عشق های امروزی...
گفت منتظر است یک دانه نابَش سرِ راهش قرار گیرد...
با شماره ی خودم پیغام دادم جواب نداد !
برایِ غریبه اما، حاضر بود جانَش را بدهد...
عجیب بود که دیگر خبری از شلوغیِ کارَش نبود
عجیب بود که دیگر دستش هم بند نبود
عجیب بود، همه چیز عجیب بود...
بعد از سال ها، مرا با غریبه ای عوض کرد که خودم بودم!
گاهی در زندگی غریبه شوید...
آدم ها گاهی غریبه ها را به عشقشان ترجیح می دهند!
بازیِ خطرناکی بود اما به ریسکش می ارزید...
+سلام
-سلام...شما؟
+غریبه
خدا خدا می کردم که دیگر پیامی نگیرم...
آخر قرارمان این بود که ناشناسی واردِ حریممان نشود
-میشه خودتونو معرفی کنید؟
نوشتم و نوشت ، ساعت ها برایم گفت...
از تنهایی اش، از گذشته اش که پاک بود از آدم ها نالید، از عشق های امروزی...
گفت منتظر است یک دانه نابَش سرِ راهش قرار گیرد...
با شماره ی خودم پیغام دادم جواب نداد !
برایِ غریبه اما، حاضر بود جانَش را بدهد...
عجیب بود که دیگر خبری از شلوغیِ کارَش نبود
عجیب بود که دیگر دستش هم بند نبود
عجیب بود، همه چیز عجیب بود...
بعد از سال ها، مرا با غریبه ای عوض کرد که خودم بودم!
گاهی در زندگی غریبه شوید...
آدم ها گاهی غریبه ها را به عشقشان ترجیح می دهند!
۳.۸k
۰۷ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.