نجوای عشق پارت ۸
من و جونگ کوک باهم رفتیم اصلحه و بی سیممونو برداشتیم اصلحمو توش تیر انداختم البته چند تا دیگم برداشتم که تموم شد بدبخت نشیم کوک:آماده ای من:اینه چی بریم کوک:بریم رفتیم سوار ماشین پلیس شدیم و رفتیم سمت همون محلی که اون پسره گفت رسیدیم اونجا یه جای متروکه بود و تاریک یه ساختمون بود کوک:یواش بریم تو که کسی متوجه نشه من:باشه اصلحه هامونو در آوردیم و گرفتیم دستمون کوک:نزدیک من باش من:خیله خوب رفتیم تو همه جا رو گشتیم یهو یکی اومد و ما رفتیم قایم شدیم که جونگ کوک دستمو گرفت پشت چسبیده شد بهش دستمو گرفته بود رو شیکمم و دست اونم روش بود پست دیوار قایم شدیم من:😳
از زبون جونگ کوک
گرفتمش تو بغلم هواسم بهش پرت شد بعد سرشو برگردوند بهم نگاه کرد(چقدر فیلمی شد😃😂) منم بهش نگاه کردم ولی بعد از هم فاصله گرفتیم من:اهم بعد به راهمون ادامه دادیم
از زبون خودم
به راهمون ادامه دادیم من فاصله گرفتم بعد پشتمو کردم عقب میرفتم که خوردم به یکی برگشتم اصلحرو گرفتم دیدم جونگ کوک هردومون اصلحه هامون رو به هم بود من:آه نزدیک بود بزنمت کوک:منم بریم یهو دیدیم یه جمعیت آدم دورمون جمع شدن من:سه شد☺ کوک:لعنتی چه خبره بعد یکیشون گفت شما اینجا چیکار میکنید من:هوم کوک:ام ما راهو گم کردیم گفتن که گم کردید یهو رئیسشون اومد باورم نمیشد اون اون چن بود (دوست پسر سابقش ) چن:سلام نایکا از اون موقع ها خیلی گذشته نه من:تو چن:اوهوم من ببین به چه روزی افتادم من:پس تو کسی هستی که همه ی اون زنای بی گناه و کشتی چن:آره من کشتم کوک:میشناسیش من:دوست پسر سابقمه ازش جدا شدم چه افتخاریم میکنی چن:من بخاطرت هرکاری کردیم تو منو به این روز انداخته من:تو آدم نبودی تو خودت خیانت کردی چن:و منم گفتم ببخشید ولی تو من:ببین من الان دوست ندارم اون مال گذشته بود من به زور گفتم من یکی دیگرو دوست دارم کوک:😲 چن:اووو گود پس اگه بمیری راحت تره بچه ها بگیرینشون اومدن و ما فقط میزدیمشون همشونو زدیم ولی یکیو آورد که مهارت رزمی داشت جونگ کوک بقیه رو کتک میزد حالا من باید با اون مبارزه میکردم من:هاه برا خودت یکیو آوردی که مهارت رزمی بلد باشه چن:آره بعد من باید با اون مبارزه میکردم یدونه زد تو شیکمم افتادم رو زمین پاشدم دیدم داره ازتو دماغم خون میاد من:الان نه جونگ کوک با اونور مبارزه میکرد اصلا نمی تونست بیاد کمکم با سرگیجه پاشدم یجوری زد بهم که پرت شدم اونور و بیهوش شدم
از زبون جونگ کوک
همرو کتک زدم که دیدم نایکا افتاده رو زمین اون مرده هم جلوش بود داشت میرفت سمتش که اصلحرو آوردم بالا و زدم بهش که مرد من:نایکا رفتم از رو زمین بلندش کردم تو بغلم کرد همون موقع یکی زد تو کلم و منم بیهوش شدم بعد چند دقیقه بهوش اومدم و دور و برمو نگاه کردم
از زبون جونگ کوک
گرفتمش تو بغلم هواسم بهش پرت شد بعد سرشو برگردوند بهم نگاه کرد(چقدر فیلمی شد😃😂) منم بهش نگاه کردم ولی بعد از هم فاصله گرفتیم من:اهم بعد به راهمون ادامه دادیم
از زبون خودم
به راهمون ادامه دادیم من فاصله گرفتم بعد پشتمو کردم عقب میرفتم که خوردم به یکی برگشتم اصلحرو گرفتم دیدم جونگ کوک هردومون اصلحه هامون رو به هم بود من:آه نزدیک بود بزنمت کوک:منم بریم یهو دیدیم یه جمعیت آدم دورمون جمع شدن من:سه شد☺ کوک:لعنتی چه خبره بعد یکیشون گفت شما اینجا چیکار میکنید من:هوم کوک:ام ما راهو گم کردیم گفتن که گم کردید یهو رئیسشون اومد باورم نمیشد اون اون چن بود (دوست پسر سابقش ) چن:سلام نایکا از اون موقع ها خیلی گذشته نه من:تو چن:اوهوم من ببین به چه روزی افتادم من:پس تو کسی هستی که همه ی اون زنای بی گناه و کشتی چن:آره من کشتم کوک:میشناسیش من:دوست پسر سابقمه ازش جدا شدم چه افتخاریم میکنی چن:من بخاطرت هرکاری کردیم تو منو به این روز انداخته من:تو آدم نبودی تو خودت خیانت کردی چن:و منم گفتم ببخشید ولی تو من:ببین من الان دوست ندارم اون مال گذشته بود من به زور گفتم من یکی دیگرو دوست دارم کوک:😲 چن:اووو گود پس اگه بمیری راحت تره بچه ها بگیرینشون اومدن و ما فقط میزدیمشون همشونو زدیم ولی یکیو آورد که مهارت رزمی داشت جونگ کوک بقیه رو کتک میزد حالا من باید با اون مبارزه میکردم من:هاه برا خودت یکیو آوردی که مهارت رزمی بلد باشه چن:آره بعد من باید با اون مبارزه میکردم یدونه زد تو شیکمم افتادم رو زمین پاشدم دیدم داره ازتو دماغم خون میاد من:الان نه جونگ کوک با اونور مبارزه میکرد اصلا نمی تونست بیاد کمکم با سرگیجه پاشدم یجوری زد بهم که پرت شدم اونور و بیهوش شدم
از زبون جونگ کوک
همرو کتک زدم که دیدم نایکا افتاده رو زمین اون مرده هم جلوش بود داشت میرفت سمتش که اصلحرو آوردم بالا و زدم بهش که مرد من:نایکا رفتم از رو زمین بلندش کردم تو بغلم کرد همون موقع یکی زد تو کلم و منم بیهوش شدم بعد چند دقیقه بهوش اومدم و دور و برمو نگاه کردم
۱۷.۱k
۲۲ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.