مافیای جذاب من
پارت ۱۵
ا/ت ویو
بیدار شدم
رفتم پایین دیدم داری صبحانه درست میکنی
اومدم کنارت وایسادم
جیمین: سلام ا/ت
ا/ت: سلام چی داری درست میکنی اصلا بلدی چیزی درست کنی
جیمین: اره بلدم این حرفا چیه
ا/ت: میخوام ببینم دست پختت چجوریه
جیمین: باشه برو سر میز بشین الان غذا رو میارم
رفتم نشستم
جیمین اومد غذا رو گذاشت رو میز و خودش هم کنارم نشست
جیمین: امتحان کن
قاشق و برداشتم و یخورده خوردم
ا/ت: اومممم خیلی خوشمزه هست فک نمیکردم اینقدر اشپزیت خوب باشه ولی تو با این حالت خوب نیست چطوری اشپزی کردی؟
جیمین: دیگه کردم دشت و پان نشکسته که نتونم تکون بدم فقط یخورده سرم اسیب دیده تو هم دیشب یجوری رفتار میکردی انگار سرما خوردم سوپ اخه به چه درد سر میخوره
ا/ت: نه اخه یجا خوندم سوپ برای هر چیزی خوبه
جیمین: منظورش تو مریزی هست
ا/ت: عههه من اشتباه کردم
جیمین: اول همه چیز رو درست بخون بعد اگه واقعا خوب بود انجامش بده
ا/ت: باشه
جیمین: حالا صبحانه ت رو بخور
غذامو خوردم
چند دیروز نرفته بودم شرکت بخاطر همین رفتم شرکت
جیمین هم خودش تو شرکتشون کار زیاد بود هیچی نگفت
رسیدم شرکت یونا پرید سمتم
ا/ت: یونا تو اینجا چیکار میکنی
یونا: ا/تتت تو چرا چند روز نمیای خونت دیروز شرکت هم نیومدی به منم زنگ نمیزنی
ا/ت: سرم شلوغ بود نشد
یونا: نکنه داری با اون یارو میگردی
ا/ت: کدوم یارو
یونا: ادا در نیار تام همه چیز رو بهم گفته
ا/ت: منظورت جیمینه؟
یونا: اره دیگه
ا/ت: نههه میدونی پیشش بودم اخه چون سرش اسیب دیده بود بیمارستان بود دیروز دیشب مرخص شد من مراقبش بودم
یونا: نمیخواد اول از همه یه بادیگارد بگیر کسایی مثل اون دیگه اینقدر سمتت نیان راستییی....
ا/ت: چی
یونا: دیگه نمیخوای با تام باشی
ا/ت: نه نمیخوام
یونا: دلم به حال اون بدبخت میسوزه
ا/ت: هی چرا اون میخواست به من تجاوز کنه من اونو نمیبخشم و دیگه عمرا هم سمتش برم
یونا: باشه
ا/ت: داری کجا میری
یونا: شرکتم
ا/ت: اوهه باشه برو
رفتم داخل دفترم
همون لحظه خانم مین اومد تو
ا/ت: هزار بار بهت گفتم در بزن چرا همینجوری میاین
خانم مین: اخه یه ساعت دیگه یه جلسه با شرکت پارک دارین
ا/ت: جلسه داریم..... نمیشه کنسل کرد
خانم مین: نه نمیشه
ا/ت: چرا قبلش بهم خبر ندادی
خانم مین: بخاطر اینکه همین الان بهم زنگ زدن گفتن یه جلسه فوری داریم
ا/ت: جلسه کجا برگزار میشه
خانم مین: توی شرکت اونا
ا/ت: فعلا برو نیم ساعت دیگه میریم به موقع برسیم
خانم مین: چشم
رفت بیرون منم مشغول کارام شدم بعدش هم رفتیم سمت شرکت اونا
خانم مین: رسیدیم
پیاده شدیم و رفتیم جایی که جلسه هست
جلسه که تموم شد میخواستیم با خانم مین بریم که جیمین صدام زد
جیمین: خانم ا/ت
ا/ت: بله
جیمین: میشه باهاتون حرف بزنم
.....
ادامه توی پارت بعد
ا/ت ویو
بیدار شدم
رفتم پایین دیدم داری صبحانه درست میکنی
اومدم کنارت وایسادم
جیمین: سلام ا/ت
ا/ت: سلام چی داری درست میکنی اصلا بلدی چیزی درست کنی
جیمین: اره بلدم این حرفا چیه
ا/ت: میخوام ببینم دست پختت چجوریه
جیمین: باشه برو سر میز بشین الان غذا رو میارم
رفتم نشستم
جیمین اومد غذا رو گذاشت رو میز و خودش هم کنارم نشست
جیمین: امتحان کن
قاشق و برداشتم و یخورده خوردم
ا/ت: اومممم خیلی خوشمزه هست فک نمیکردم اینقدر اشپزیت خوب باشه ولی تو با این حالت خوب نیست چطوری اشپزی کردی؟
جیمین: دیگه کردم دشت و پان نشکسته که نتونم تکون بدم فقط یخورده سرم اسیب دیده تو هم دیشب یجوری رفتار میکردی انگار سرما خوردم سوپ اخه به چه درد سر میخوره
ا/ت: نه اخه یجا خوندم سوپ برای هر چیزی خوبه
جیمین: منظورش تو مریزی هست
ا/ت: عههه من اشتباه کردم
جیمین: اول همه چیز رو درست بخون بعد اگه واقعا خوب بود انجامش بده
ا/ت: باشه
جیمین: حالا صبحانه ت رو بخور
غذامو خوردم
چند دیروز نرفته بودم شرکت بخاطر همین رفتم شرکت
جیمین هم خودش تو شرکتشون کار زیاد بود هیچی نگفت
رسیدم شرکت یونا پرید سمتم
ا/ت: یونا تو اینجا چیکار میکنی
یونا: ا/تتت تو چرا چند روز نمیای خونت دیروز شرکت هم نیومدی به منم زنگ نمیزنی
ا/ت: سرم شلوغ بود نشد
یونا: نکنه داری با اون یارو میگردی
ا/ت: کدوم یارو
یونا: ادا در نیار تام همه چیز رو بهم گفته
ا/ت: منظورت جیمینه؟
یونا: اره دیگه
ا/ت: نههه میدونی پیشش بودم اخه چون سرش اسیب دیده بود بیمارستان بود دیروز دیشب مرخص شد من مراقبش بودم
یونا: نمیخواد اول از همه یه بادیگارد بگیر کسایی مثل اون دیگه اینقدر سمتت نیان راستییی....
ا/ت: چی
یونا: دیگه نمیخوای با تام باشی
ا/ت: نه نمیخوام
یونا: دلم به حال اون بدبخت میسوزه
ا/ت: هی چرا اون میخواست به من تجاوز کنه من اونو نمیبخشم و دیگه عمرا هم سمتش برم
یونا: باشه
ا/ت: داری کجا میری
یونا: شرکتم
ا/ت: اوهه باشه برو
رفتم داخل دفترم
همون لحظه خانم مین اومد تو
ا/ت: هزار بار بهت گفتم در بزن چرا همینجوری میاین
خانم مین: اخه یه ساعت دیگه یه جلسه با شرکت پارک دارین
ا/ت: جلسه داریم..... نمیشه کنسل کرد
خانم مین: نه نمیشه
ا/ت: چرا قبلش بهم خبر ندادی
خانم مین: بخاطر اینکه همین الان بهم زنگ زدن گفتن یه جلسه فوری داریم
ا/ت: جلسه کجا برگزار میشه
خانم مین: توی شرکت اونا
ا/ت: فعلا برو نیم ساعت دیگه میریم به موقع برسیم
خانم مین: چشم
رفت بیرون منم مشغول کارام شدم بعدش هم رفتیم سمت شرکت اونا
خانم مین: رسیدیم
پیاده شدیم و رفتیم جایی که جلسه هست
جلسه که تموم شد میخواستیم با خانم مین بریم که جیمین صدام زد
جیمین: خانم ا/ت
ا/ت: بله
جیمین: میشه باهاتون حرف بزنم
.....
ادامه توی پارت بعد
۸.۴k
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.