داشتم به این فکر میکردم که واقعا ارزش این همه وقت گذاشتن

داشتم به این فکر میکردم که واقعا ارزش این همه وقت گذاشتن و رفتن و دیدن داشت
دور از جونتون این راهی که من رفتم بز هم نمیره
سخت بود
بدترین قسمت رسیدنش بود
سراشیبی تند
توی مسیر رفت من مبتدی داشتم به برگشت فکر میکردم که چجوری باید این. همه راه برگردم
مثل تمام آدمهایی که بار اول تن به این مسیر داده بودن
راه بلد اگر نبود
همسفر مطمن اگر نبود
راه هموار نمیشد
مقصد سرانجام نمیشد
لذت دیدن
به این همه سختیش واقعا می ارزید
از نظر نفراتی که این راه رفتن و دیدن و یا حتی شنیدن
جالب بود تحسین بر انگیز
ولی از نظر نفراتی که ساده زندگی میکنن جز دیوانگی روزمرگی برایم چیزی نداشت
چالشی سخت اما دلنشین
و دیوانگی که تکرارش آرامم میکند
سعدی میفرماید
دیوانه تر از خویش کسی میجستم
دستم بگرفتند و به دستم دادند ... .
آبشار کرودی
تنگ زندان
سبزکوه
چهارمحال بختیاری
دست نوشته های ذهن یک دیوانه