نجوای عشق پارت ۱۱
جیمین و تهیونگ اومدن من:جیمین برو اون عوضی که رو زمین افتاده رو بگیر و ببرش تهیونگ توهم با من بیا بریم بیمارستان تهیونگ:باشه جیمین چن و برد من:تهیونگ نایکا رو نگه دار جیمین صبر کن جیمین وایساد منم پاشدم رفتم سمت چن و یدونه با مشت زدم تو صورتش محکم تر از نایکا جیمین:جونگ کوک ولش کن اون ارزش کتک و نداره من:مرتیکه حروم زاده ی کثافت جیمین ببرش من بعدن باهاش کار دارم ببرش توله سگ(توله سگ☺😂🤣) جیمین:خیله خوب میبرمش جیمین بردش و رفتم سراغ نایکا و نایکا رو بردم بیمارستان و دکترا اومدن بردنش استرس داشتم و دستمو لای موهام میکشیدم تهیونگ:جونگ کوک انگار اعتراف کردی من:آره کردم تهیونگ:چی گفت من:اونم اونم منو دوست داشته حالا منو بگو منم امروز رفتم از دوستش شماره گرفتم(ماشالا چندتایی موخ میزنید😂🤣🤣) من:واو عالی منم ازش شماره گرفتم 😎 اول (زودتر اقدام فرمودند😐😂🤣🤣) بعد چند دقیقه دکتر اومد من:دکتر چی شد دکتر:شما همراهش هستید چه نسبتی باهاشون دارید من:خوب شوهرشم دکتر:ما تونستیم گلوله رو در بیاریم ولی من:ولی چی دکتر:ولی خون زیادی از دست داده گروه خونیش چیه من:نمیدونم آهان تهیونگ این دوستشو بگیر اونو خبر کن تهیونگ:بهش گفتم من:😐کی گفتی تهیونگ:همون موقع آوردیش به رزی پیام دادم من:همون دوست نایکا دیگه تهیونگ:پ ن پ پسر خالش😐 من:خیلی بی مزه ای بعد چند دقیقه دوستش اومد رزی:واییی چی شده آجیم چی شده من:وای وای یا خدا نه نه (اینه این فیلما اومد😂🤣🤣🤣) تهیونگ اینه تهیونگ:خیلیم خوبه یادم نرفته خودت سر نایکا داشتی میمردی من:آره ولی اینجوری با عشوه نمیومدم 😐 تهیونگ:میزنم تو دهنتا😐 من:ببند فکتو دختر ندیده تهیونگ:میزنمت صدا باد بدیا من:ببین اگه میخوای شاخ بازی در بیاری اون خانوم اونجا هست برو برا اون شاخ شو😐😏 رزی:تهیونگ نایکا تهیونگ:چیزیش نیست عزیزم من:واتتتت😐 کی انقدر صمیمی شدی عزیزم تهیونگ:دهنتو ببند دو دقیقه رزی:میخوام ببینمش من:هنوز تو اتاق عمل گروه خونیش چیه رزی:برای چی من:خون کافی نداره رزی:وایییییی من:😶ودف گروه خونیش چیه رزی:A من:جدی خوب منم آ هستم (خوشبختم منم ج هستم☺😂🤣🤣) بعد به دکتر گفتم دکتر اومد خون منو گرفت برا نایکا و بعد نایکارو بردن تو بخش من:دکتر میشه ببینمش دکتر:میتونید ولی زیاد بالاسرش نمونید من:باشه رفتم سمت اتاق نایکا و نشستم کنارش من:به خدا خیلی احمقی برای چی پریدی جلو تیر خوب جون من برات مهم بود خیلی خری واقعا(جاااانن😐😂) یهو شنیدم انگار یه چیزی گفت زمزمه میکرد من:نایکا بعد گوشمو بردم نزدیک لبش و گفت نایکا:شوخی نکن خرخودتی من:من خرم نایکا:نه پ عمم من:ولی تو دیوونه ای نایکا:مگه نمیدونستی من:تازه فهمیدم نایکا:ببین من دیوونه تر از این حرفام
۱۳.۳k
۲۲ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.