Part¹
Part¹
علامت ها: یونا+/ تهیونگ-/ سوجین&/ جیون×/ هانول@/ سیون¢/ کیوم£
هجو چاق میگفت شش ماه بود که به این پرورشگاه اعضام شده بود که من و پیشش بردن و اون موقع حتی خانم یوبونگسه هم به اینجا اعضام نشده بود من بودم.. اون میگه وقتی من اینجا اومده بودم کوچکترین بچه شیر خوار پرورشگاه بودم.. ولی من حرفشو باور نمیکنم یعنی احتمال داره که اون دروغ گفته باشه تا ما دنبال پدر و مادرامون نریم؟..
اما من هیچ وقت پدر و مادرم و نمیبخشم.. اگه اونا منو اینجا ول نمیکردن من هیچوقت بخاطر آشپزی اونم تو سه سالگی بدنم نمیسوخت و خانم یوبونگسه هم مجبور نمیشد هر شب بهم پماد سوختگی بزنه تا جاشون رو بدنم نمونه اگه اونا منو اینجا ول نمیکردن من هیچ وقت بخاطر شستن لباس ها و کهنه بچه های شیر خوار با آب سرد تو هر چهار فصل پوست دستام نمیرفت و مجبور نبودم شبا قبل خواب با عذاب و بدن درد اونقدر سر جام وول بخورم که بالاخره خوابم ببره اگه من و اینجا ول نکرده بودن من مجبور نبودم از صب تا شب مثل سگ این عمارت دویست هزار اتاقه رو تی بکشم و شبا میتونستم کمرمو راحت روی تخت بزارم و بدون هیچ دردی راحت بخوابم گه منو اینجا ول نکرده بودن من بخاطر کوتاهی تو انجام وظایف از بچگی کتک نمیخوردم و تنبیه نمیشدم اگه ولم نمیکردن اینجا من قرار نبود لباس های کهنه و دموده بقیه رو بپوشم؛ دیگه بقیه بچه ها تحقیرم نمیکردن و بعد مدرسه جلوی راهم و به قصد کتک زدن در حد مرگم نمیبستن و سعی نمیکردن تو استخر خفهام کنن فقط بخاطر اینکه از نظرشون من یه انسان اضافه و به دردنخور برای جامعه ام.!
اگه فقط منو اینجا ول نکرده بودن من این همه دلیل برای گله و متنفر شدن ازشون نداشتم اگه ولم نمیکردن من از هر سال تابستونم خاطره خوب داشتم ومیتونستم مثل بقیه انشا های خوبی تو مدرسه بنویسم اگه منو مثل یه تیکه اشغال تو آشغالدونی پرتم نکرده بودن هیچ یک از این اتفاقا برام نمی افتاد و من هیچکدوم اینارو تجربه نمیکردم...!
تمام این حرف هارو به خاطر نداشتن شهامت تنها با سرازیر شدن قطره اشک تلخی از چشمام جواب دادم
+ تو..تو خب.. اممم.تو..تو لازم نیست نگران من باشی احمق.. من دوسال دیگه درسام تموم میشه و میتونم از اینجا برم ولی تو اگه نتونی زودتر از من از اینجا خلاص بشی همینجا میمونی و اون موقع حتی منم نیستم که بهت سر بزنم...
+ هعی سوجین گوش کن من نمیخوام فردا اگه انتخابت نکردن با آدم ناامید و افسرده که صورت اویزونی داره سر و کله بزنم... همونطور که احتمال انتخاب شدن داره انتخاب نشدن هم داره میفهمی که چی میگم... سوجین؟
.............
علامت ها: یونا+/ تهیونگ-/ سوجین&/ جیون×/ هانول@/ سیون¢/ کیوم£
هجو چاق میگفت شش ماه بود که به این پرورشگاه اعضام شده بود که من و پیشش بردن و اون موقع حتی خانم یوبونگسه هم به اینجا اعضام نشده بود من بودم.. اون میگه وقتی من اینجا اومده بودم کوچکترین بچه شیر خوار پرورشگاه بودم.. ولی من حرفشو باور نمیکنم یعنی احتمال داره که اون دروغ گفته باشه تا ما دنبال پدر و مادرامون نریم؟..
اما من هیچ وقت پدر و مادرم و نمیبخشم.. اگه اونا منو اینجا ول نمیکردن من هیچوقت بخاطر آشپزی اونم تو سه سالگی بدنم نمیسوخت و خانم یوبونگسه هم مجبور نمیشد هر شب بهم پماد سوختگی بزنه تا جاشون رو بدنم نمونه اگه اونا منو اینجا ول نمیکردن من هیچ وقت بخاطر شستن لباس ها و کهنه بچه های شیر خوار با آب سرد تو هر چهار فصل پوست دستام نمیرفت و مجبور نبودم شبا قبل خواب با عذاب و بدن درد اونقدر سر جام وول بخورم که بالاخره خوابم ببره اگه من و اینجا ول نکرده بودن من مجبور نبودم از صب تا شب مثل سگ این عمارت دویست هزار اتاقه رو تی بکشم و شبا میتونستم کمرمو راحت روی تخت بزارم و بدون هیچ دردی راحت بخوابم گه منو اینجا ول نکرده بودن من بخاطر کوتاهی تو انجام وظایف از بچگی کتک نمیخوردم و تنبیه نمیشدم اگه ولم نمیکردن اینجا من قرار نبود لباس های کهنه و دموده بقیه رو بپوشم؛ دیگه بقیه بچه ها تحقیرم نمیکردن و بعد مدرسه جلوی راهم و به قصد کتک زدن در حد مرگم نمیبستن و سعی نمیکردن تو استخر خفهام کنن فقط بخاطر اینکه از نظرشون من یه انسان اضافه و به دردنخور برای جامعه ام.!
اگه فقط منو اینجا ول نکرده بودن من این همه دلیل برای گله و متنفر شدن ازشون نداشتم اگه ولم نمیکردن من از هر سال تابستونم خاطره خوب داشتم ومیتونستم مثل بقیه انشا های خوبی تو مدرسه بنویسم اگه منو مثل یه تیکه اشغال تو آشغالدونی پرتم نکرده بودن هیچ یک از این اتفاقا برام نمی افتاد و من هیچکدوم اینارو تجربه نمیکردم...!
تمام این حرف هارو به خاطر نداشتن شهامت تنها با سرازیر شدن قطره اشک تلخی از چشمام جواب دادم
+ تو..تو خب.. اممم.تو..تو لازم نیست نگران من باشی احمق.. من دوسال دیگه درسام تموم میشه و میتونم از اینجا برم ولی تو اگه نتونی زودتر از من از اینجا خلاص بشی همینجا میمونی و اون موقع حتی منم نیستم که بهت سر بزنم...
+ هعی سوجین گوش کن من نمیخوام فردا اگه انتخابت نکردن با آدم ناامید و افسرده که صورت اویزونی داره سر و کله بزنم... همونطور که احتمال انتخاب شدن داره انتخاب نشدن هم داره میفهمی که چی میگم... سوجین؟
.............
۴.۵k
۱۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.