آنقَدَر وسوسه دارم بنویسم که نگو…

آنقَدَر وسوسه دارم بنویسم که نگو…
شما کجایید پدر و مادرم…؟!
آنقَدَر حسرت دیدارتان را دارم که نگو…
بسکه دلتنگ شمام ،از سر شب تا حالا…
آنقَدَر بوسه به تصویرتان دادم که نگو…
جانِ من حرف بزنید!
امر بفرمایید
آنقَدَر گوش به فرمان شما هستم که نگو…
کوچه پس کوچه ی این شهر پر از تنهاییست
آنقَدَر بی شما در این شهر غریبم که نگو…
مادر و پدر ای یاد شما آرامش من…!
امشب از کوچه ی دلتنگیِ من میگُذرید؟!
جانِ من زود بیایید
بغلم کنید…!
آنقَدَر حسرت آغوش شما دارم که نگو…
به خدا دلتنگم!
رو به رویم بِنِشینید کافیست
همه دنیا به کنار…
گرچه از دور ولی، من شما را میبوسم
آنقَدر خاک کف پای شما هستم که نگو …(: