خانمی که حدود یک ماه پیش همسرش را از دست داده روبرویم نشس
خانمی که حدود یک ماه پیش همسرش را از دست داده روبرویم نشسته است.
با چهره ای بی تفاوت و لبخندی سرد عنوان می کند که نمی تواند مرگ همسر را بپذیرد،
نمی تواند قبول کند که چنین اتفاقی رخ داده است.
حتی حاضر نشده است که سر قبر همسر برود چون احساس می کند او هست.
اذعان می کند که حالش خوب است و خیلی قوی است.
از او می پرسم خب اگر حالش خوب است پس چرا اینجا آمده است، می تواند همینطور ادامه دهد.
می گوید البته خواب ندارم و غذا هم نمی توانم بخورم...
اقوامم همه دورم را گرفته اند و اصلا اجازه نمی دهند ناراحت شوم و این چند وقت را کاملا در فضای تفریح و مسافرت به سر برده ام، ناگهان صدایش آرام می شود، اشک در چشمانش جمع می شود و می گوید اما بلاخره که آنها می روند، دوباره میخندد و می گوید من بسیار آدم قوی هستم و از پس آن هم بر می آیم، در این چند وقت جز معدود دفعاتی گریه هم نکرده ام.می گویم چه اصراری دارید که اینقدر قوی باشید حتی در این شرایط؟ نمی خواهید کمی به احساسی که نسبت به فوت همسرتان دارید توجه کنید؟ مضطرب می شود و می گوید نه او نمرده است، او خانه است، می دانم منتظر من است...
دوباره بغض میکند، می گویم وقتی به فوت همسرتان فکر می کنید بیشترین چیزی که شما را می آزارد چیست؟
بغضش منفجر می شود و می گوید او خیلی آدم مظلومی بود، هیچ وقت شکایتی نداشت،
احساس می کنم در حق او کوتاهی کردم،
خیلی به او زور گفتم...
هق هق می کند می گوید عذر می خواهم، ای کاش بودی تا برایت جبران می کردم، قبل از فوت چند وقتی بود که نفسش تنگ می شد و من به همه ی اینها بی تفاوت بودم.
دوستش داشتم اما هیچگاه غرورم اجازه نداد که به او ابراز کنم...ای کاش می بودییی تا در آغوشت می کشیدم.
به این فکر می کنم بزرگترین حسرت آدمی تاسف خوردن به عدم ابراز عشق و محبت به عزیزانش است.
هیچ چیز در این دنیا به این اندازه افسوس آور نیست.
و این احساس گناه اغلب منجر به افسردگی و عدم پذیرش فقدان فرد فوت کرده بعد از مرگ می شود.
بعد از چند دقیقه تجربه ی شدید غم و احساس گناه از او می پرسم جنبه های خوب رابطه تان چه بود و او شروع می کند این بار در میان گریه و خنده خاطرات خوبشان راتعریف می کند گاه می گرید و گاه می خندد اما دیگر سرد و بی تفاوت نیست، بعد از حدود یک ساعت تجربه ی هیجان های مربوط به سوگ می گوید پس از یک ماه احساس می کنم آرام شدم،
می خواهم بخوابم و حتما فردا می روم بهشت زهرا تا با او خداحافظی کنم.
.
با چهره ای بی تفاوت و لبخندی سرد عنوان می کند که نمی تواند مرگ همسر را بپذیرد،
نمی تواند قبول کند که چنین اتفاقی رخ داده است.
حتی حاضر نشده است که سر قبر همسر برود چون احساس می کند او هست.
اذعان می کند که حالش خوب است و خیلی قوی است.
از او می پرسم خب اگر حالش خوب است پس چرا اینجا آمده است، می تواند همینطور ادامه دهد.
می گوید البته خواب ندارم و غذا هم نمی توانم بخورم...
اقوامم همه دورم را گرفته اند و اصلا اجازه نمی دهند ناراحت شوم و این چند وقت را کاملا در فضای تفریح و مسافرت به سر برده ام، ناگهان صدایش آرام می شود، اشک در چشمانش جمع می شود و می گوید اما بلاخره که آنها می روند، دوباره میخندد و می گوید من بسیار آدم قوی هستم و از پس آن هم بر می آیم، در این چند وقت جز معدود دفعاتی گریه هم نکرده ام.می گویم چه اصراری دارید که اینقدر قوی باشید حتی در این شرایط؟ نمی خواهید کمی به احساسی که نسبت به فوت همسرتان دارید توجه کنید؟ مضطرب می شود و می گوید نه او نمرده است، او خانه است، می دانم منتظر من است...
دوباره بغض میکند، می گویم وقتی به فوت همسرتان فکر می کنید بیشترین چیزی که شما را می آزارد چیست؟
بغضش منفجر می شود و می گوید او خیلی آدم مظلومی بود، هیچ وقت شکایتی نداشت،
احساس می کنم در حق او کوتاهی کردم،
خیلی به او زور گفتم...
هق هق می کند می گوید عذر می خواهم، ای کاش بودی تا برایت جبران می کردم، قبل از فوت چند وقتی بود که نفسش تنگ می شد و من به همه ی اینها بی تفاوت بودم.
دوستش داشتم اما هیچگاه غرورم اجازه نداد که به او ابراز کنم...ای کاش می بودییی تا در آغوشت می کشیدم.
به این فکر می کنم بزرگترین حسرت آدمی تاسف خوردن به عدم ابراز عشق و محبت به عزیزانش است.
هیچ چیز در این دنیا به این اندازه افسوس آور نیست.
و این احساس گناه اغلب منجر به افسردگی و عدم پذیرش فقدان فرد فوت کرده بعد از مرگ می شود.
بعد از چند دقیقه تجربه ی شدید غم و احساس گناه از او می پرسم جنبه های خوب رابطه تان چه بود و او شروع می کند این بار در میان گریه و خنده خاطرات خوبشان راتعریف می کند گاه می گرید و گاه می خندد اما دیگر سرد و بی تفاوت نیست، بعد از حدود یک ساعت تجربه ی هیجان های مربوط به سوگ می گوید پس از یک ماه احساس می کنم آرام شدم،
می خواهم بخوابم و حتما فردا می روم بهشت زهرا تا با او خداحافظی کنم.
.
۱۲۲.۲k
۲۲ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.