ازدرخت نشسته درطوفان آخرین برگ هم زمین افتاد
ازدرخت نشسته درطوفان آخرین برگ هم زمین افتاد
زندگی بیامیدممکن نیست من به مردن ادامه خواهم داد
روی تختم نشستهام بایداین نفسهای آخرم باشد
وقتی ازدست میروم شایدنامهای لای دفترم باشد
ناخوشم مثل شعرهای خودم/تلخم از بغضهای تکراری
خاطراتی که روزوشب شدهاندقرصهایی برای بیداری
یکنفرازحضورتوخالی/ازجنون خودکشی میآموزد
درتقلای ماندن ورفتن/یکنفر مثل شمع میسوزد
سعی کردم به توبفهمانم/لعنتی! گریه شانه میخواهد
ازقسم دادنم نفهمیدی؟زنده بودن بهانه میخواهد
خسته ازخاطرات بیتاریخ/خسته از سرنوشت محتومم
خسته ازروزهای تکراری/رفتهای وبه مرگ محکومم
بغلم کن میان رویایت/بغلم کن میان بغض وشکست
بغلم کن میان هربوسه/بغلم کن که مرگ نزدیک است
بغلم کن که غیررویایت/هیچ امیدی به باتوبودن نیست
بغلم کن که هیچ تقدیری/به تباهی طالع من نیست
بیتو آنسوی زندگی وهم است/بیمن آنسوی خاطراتت کیست؟
دورهستی ومیهراسم ازسالهایی که بیتوبایدزیست
بندبندوجودمن انگاروقت رفتن تورا صدامی کرد
بغضهایم شکستهترمیگفت:نفسم دردمیکند.. برگرد
درجهان لبالب ازپوچی/عشق سرگرم صحنهسازی بود
مادوخط، سرنوشتمان انگارازهمان ابتداتوازی بود
زیرآوارآخرین دیدارزل زدی درنگاه غمگینم
ازتماشای چهرهام خواندی/بیتو آیندهای نمیبینم
ازکنارم عبور کردی ومن/خم به ابروی خودنیاوردم
ایستادم که دورتربروی/بعد، یکعمر گریهات کردم
کاش آن لحظهای که میرفتی/ناگهان چشم رانمیبستم
دیدنت راادامه میدادم/دل به ویرانههانمیبستم
رفتی وپشت توخزان آمدمثل برگ از درخت افتادم
بغضها رایکی یکی خوردم/درخیالم ادامهات دادم
حلقههای نشسته درچشمم/طرحی از التماس مبهم بود
بیتو یک عمرمردگی کردم/زندگی بعد توجهنم بود
من به پایان راه نزدیکم/شیشهی عمر من ترک دارد
در سرم آرزوی محبوسیست/که به تقویم بازشک دارد
درسرم اتفاق میافتدخشم یک انتظار طولانی
شاخهای دربرابرطوفان/این منم در شروع ویرانی
به خودم مثل مارمیپیچم/خانهام رابر آب میبینم
زندهام درکمال تنهایی/زندگی راسراب میبینم
شیشهها صف کشیدهاندانگارپشت هم درمقابل آهم
توهمانی که رفتهای بیمن/من همانی که «چشم درراهم»
فکرکن! آخرین نفسهایت/زیرباران شبی رقم بخورد
عشق یعنی که رفته باشدوبعدحالت از زندگی به هم بخورد
فکرکن! درشلوغی شهرعصرپاییزدربه درباشی
شهرراباخودت قدم بزنی/غرقِ رویای یک نفر باشی
مینویسم، اگرچه چشمانم/تاابدازنگاه تومستاند
توبروتاهمیشه راحت باش/خاطراتت مراقبم هستند
من که یک عمردرخودم بودم/سینهام را به عشق آلودی
رفتنت رفته رفته پیرم کرد
کاش ازاول نیامده بودی♥
زندگی بیامیدممکن نیست من به مردن ادامه خواهم داد
روی تختم نشستهام بایداین نفسهای آخرم باشد
وقتی ازدست میروم شایدنامهای لای دفترم باشد
ناخوشم مثل شعرهای خودم/تلخم از بغضهای تکراری
خاطراتی که روزوشب شدهاندقرصهایی برای بیداری
یکنفرازحضورتوخالی/ازجنون خودکشی میآموزد
درتقلای ماندن ورفتن/یکنفر مثل شمع میسوزد
سعی کردم به توبفهمانم/لعنتی! گریه شانه میخواهد
ازقسم دادنم نفهمیدی؟زنده بودن بهانه میخواهد
خسته ازخاطرات بیتاریخ/خسته از سرنوشت محتومم
خسته ازروزهای تکراری/رفتهای وبه مرگ محکومم
بغلم کن میان رویایت/بغلم کن میان بغض وشکست
بغلم کن میان هربوسه/بغلم کن که مرگ نزدیک است
بغلم کن که غیررویایت/هیچ امیدی به باتوبودن نیست
بغلم کن که هیچ تقدیری/به تباهی طالع من نیست
بیتو آنسوی زندگی وهم است/بیمن آنسوی خاطراتت کیست؟
دورهستی ومیهراسم ازسالهایی که بیتوبایدزیست
بندبندوجودمن انگاروقت رفتن تورا صدامی کرد
بغضهایم شکستهترمیگفت:نفسم دردمیکند.. برگرد
درجهان لبالب ازپوچی/عشق سرگرم صحنهسازی بود
مادوخط، سرنوشتمان انگارازهمان ابتداتوازی بود
زیرآوارآخرین دیدارزل زدی درنگاه غمگینم
ازتماشای چهرهام خواندی/بیتو آیندهای نمیبینم
ازکنارم عبور کردی ومن/خم به ابروی خودنیاوردم
ایستادم که دورتربروی/بعد، یکعمر گریهات کردم
کاش آن لحظهای که میرفتی/ناگهان چشم رانمیبستم
دیدنت راادامه میدادم/دل به ویرانههانمیبستم
رفتی وپشت توخزان آمدمثل برگ از درخت افتادم
بغضها رایکی یکی خوردم/درخیالم ادامهات دادم
حلقههای نشسته درچشمم/طرحی از التماس مبهم بود
بیتو یک عمرمردگی کردم/زندگی بعد توجهنم بود
من به پایان راه نزدیکم/شیشهی عمر من ترک دارد
در سرم آرزوی محبوسیست/که به تقویم بازشک دارد
درسرم اتفاق میافتدخشم یک انتظار طولانی
شاخهای دربرابرطوفان/این منم در شروع ویرانی
به خودم مثل مارمیپیچم/خانهام رابر آب میبینم
زندهام درکمال تنهایی/زندگی راسراب میبینم
شیشهها صف کشیدهاندانگارپشت هم درمقابل آهم
توهمانی که رفتهای بیمن/من همانی که «چشم درراهم»
فکرکن! آخرین نفسهایت/زیرباران شبی رقم بخورد
عشق یعنی که رفته باشدوبعدحالت از زندگی به هم بخورد
فکرکن! درشلوغی شهرعصرپاییزدربه درباشی
شهرراباخودت قدم بزنی/غرقِ رویای یک نفر باشی
مینویسم، اگرچه چشمانم/تاابدازنگاه تومستاند
توبروتاهمیشه راحت باش/خاطراتت مراقبم هستند
من که یک عمردرخودم بودم/سینهام را به عشق آلودی
رفتنت رفته رفته پیرم کرد
کاش ازاول نیامده بودی♥
۴.۸k
۲۹ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.