جرقه عشق پارت ۴۷
یهو دختره هم اومد اومد سمت جونگ کوک زد تو گوشش من:جونگ کوک با اون حالم پاشدم رفتم جلو دختره منم زدم تو گوشش محکمم زدم کوک:سوفیا تو نباید راه بری من:تو به چه حقی زدی تو گوشش هان مگه تو کی هستی اصلا دختره:اون اومد به من گفت عشقم من:اون با تو نبود فکر کرد با منی فهمیدی گمشو برو بیرون همین الان دختره:واقعا که کوک:تو اصلا اسم من و میدونی دختره:هوم آره مگه اسمت یونجون نیست من:ریدی😂 کوک:نه بابا من اسم جونگ کوک دختره ی خنگ دختره:تو چطور جرئت میکنی به من بگی خنگ داشت میومد جلو من:یه قدم دیگه فقط یه قدمه دیگه به عشقم نزدیک بشی یا بخوای بزنی تو گوشش موهات و میگیرم میندازمت بیرون فهمیدی اویی مامانش بیا این خرت و بردار ببر مامان:دختره ی حرزه کوک:تو جونگ کوک میخواست بره سمتش من:جونگ کوک بعد آروم شد یه داد زدم من:گفتم برو بیرون بعد رفتن بیرون من:دختره ی عوضی برگشتم سمت جونگکوک من:عشقم ببین صورتت قرمز شده کوک:چیزی نیست من:دختره ی کثافت حق نداشت دست روت بلند کنه کوک:من فقط میخواستم تو رو پیدا کنم گفتم عشقم اونم فکر کرد با اونم که اینجوری شد من:عزیزم فهمیدم نمیخواست توضیح بدی نیاز نبود کوک:خیلی خوبی عشقم بعد گرفت بغلم کرد منم بغلش کردم بعد نشستم رو تخت کوک:دراز بکش من:باشه نشستم پاهامم دراز کردم کوک:عشقم اللن بهتری من:آره بهترم عشقم اومد نشست کنارم رو تخت من:بیا جلو اومد جلو و لپشو بوسیدم جایی که دختره زده بود کوک:آخ به این نیاز داشتم من:اون باید بدونه نباید بزنه تو گوشت فکر کرده صاحب نداری کوک:قربون حساس بودنت بشم حرص نخور عشقم بدتر میشه ها من:باشه بعد دکتر اومد تو دکتر:خوب خانوم من:سوفیا دکتر:خانوم سوفیا جواب آزمایشتون اومد من:خوب دکتر:تبریک میگم شما حامله اید دو ساعت تو شوک بودم من: 😶😶😶😶😶😶😶😶😶😶😶😶 کوک:چیییییییییی سوفیا حاملس برگشت طرفم یهو بیهوش شدم
از زبون جونگ کوک
یهو بیهوش شد من:سوفیا سوفیا چی شد سوفیا:جونگ کوک من الان دارم خواب میبینم یا واقعیه من:واقعیه یهو صاف شد سوفیا:یعنی من حاملم من:آره سوفیا:ولی ما که من:میدونم مجبوریم ازدواج کنیم بعد چند دقیقه فکر کردن سوفیا:باشه من:یعنی با من ازدواج میکنی سوفیا:یه بار پرسیدی من گفتم آره دکتر اومد تو اتاق دکتر:باید تو این نه ماه مراقب باشید سوفیا:بله بعد رفت
نیم ساعت بعد رفتیم خونه دوباره اون دختره دم در بودن با مامانش
از زبون خودم
یهو اومدن جلومون دختره همون موقع یدونه زد تو گوشم افتادم تو بغل جونگ کوک کوک:هوشش چته عوضی هان چته کی الان بهت اجازه داد بزنی تو گوشش هان یه داد زد ترسید من:جونگ کوک بیا عقب کوک:سوفیا من:بیا عقب بعد رفتم جلو من:الان چه غلطی کردی من و میزنی آره منو میزنی اون از اون چکی که به عشقم زدی
از زبون جونگ کوک
یهو بیهوش شد من:سوفیا سوفیا چی شد سوفیا:جونگ کوک من الان دارم خواب میبینم یا واقعیه من:واقعیه یهو صاف شد سوفیا:یعنی من حاملم من:آره سوفیا:ولی ما که من:میدونم مجبوریم ازدواج کنیم بعد چند دقیقه فکر کردن سوفیا:باشه من:یعنی با من ازدواج میکنی سوفیا:یه بار پرسیدی من گفتم آره دکتر اومد تو اتاق دکتر:باید تو این نه ماه مراقب باشید سوفیا:بله بعد رفت
نیم ساعت بعد رفتیم خونه دوباره اون دختره دم در بودن با مامانش
از زبون خودم
یهو اومدن جلومون دختره همون موقع یدونه زد تو گوشم افتادم تو بغل جونگ کوک کوک:هوشش چته عوضی هان چته کی الان بهت اجازه داد بزنی تو گوشش هان یه داد زد ترسید من:جونگ کوک بیا عقب کوک:سوفیا من:بیا عقب بعد رفتم جلو من:الان چه غلطی کردی من و میزنی آره منو میزنی اون از اون چکی که به عشقم زدی
۳۰.۴k
۰۶ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.