عاشقانه
عشقی که دردش بر دل زارم نمایان است
در عمق جان خسته ام عمری ست پنهان است
گر دل سپردن مشکل لاینحلِ من بود
دل کندن امّا بهر او انگار آسان است
من بی محابا صد غزل از عشق او گفتم
چشمان او امّا همیشه اهل کتمان است
بودم برایش مثل صدها رهگذر هر چند
او روح و قلب و هستی این جسم بیجان است
شد آرزوهایم همه بر باد و این عاشق
روحیست سرگردان که حُکمش بند وزندان است
در عمق جان خسته ام عمری ست پنهان است
گر دل سپردن مشکل لاینحلِ من بود
دل کندن امّا بهر او انگار آسان است
من بی محابا صد غزل از عشق او گفتم
چشمان او امّا همیشه اهل کتمان است
بودم برایش مثل صدها رهگذر هر چند
او روح و قلب و هستی این جسم بیجان است
شد آرزوهایم همه بر باد و این عاشق
روحیست سرگردان که حُکمش بند وزندان است
۱۲.۴k
۱۶ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.