ثانیه ثانیه ای که منتظرم گذاشتی باید تقاص پس بدی .
ثانیه ثانیه ای که منتظرم گذاشتی باید تقاص پس بدی .
گفتم اخم کردی قبض روح شدم خیلی بدی
فقط خوشحال بودم که بلند می خندید گفت
هنوز اول عشق است خوف نکن ...
پریا خوب فهمیده بود با صدای خنده اش چه حالی میشوم .
بلند می خندید . و بر روی میز ضرب میزد . نگاه چند نفری که بودند به سمت ما جلب شد گفت روز تولد آقامونه ... اشکالی داره میخاد به افتخار من برقصه البته بعد از اینکه غذا تمام شد
حاضرین در رستوران گفتن چه حالب کف زدند و تبریک گفتند ...
خانومی به پریا گفت
ممنون که ما را در شادی خودتون شربک کردبد . چه جشن تولد ساده و بی الایش و عاشقانه ای ...
منتظریم رقص اقا داماد را ببینیم ...
گفتم پریا تو را خدا این چه حرفیه
آخه چه رقصی ؟؟ چه لذتی می بری ازین غافل گیری من خجالت می کشم
گفت صبر کن ملیکا بیاد
پرسیدم دیگه ملیکا چرا .... پریا من جلوی ملیکا برقصم
گفت . دوست داشت تو را ببینه گفتم نهار می آییم اینجا
گفتم ای جانم پس برنامه داشتی ؟ گفت بله زندگی بدون برنامه زندگی نیست .
مگر خودت موقع کنفرانس درس برنامه ریزی و توسعه نگفتی اگر ندانی پنج ساله دیگر کجا هستی . به هیچ کحا نمی رسی ؟ گفتم حالا چرا رقص ؟؟چرا ملیکا ؟؟پریا تخغیف بده ....
پریا گفت ...
خوب خطا کردی باید هر چه حکم میکنم بخوانی ....
گفتم هر کاری بگویی چشم ولی مگر نگفتی از تهران کتاب بخرم . گفت کتاب ها که جای خود . کتاب که وظیفته . الان هر چی بخری پس فردا میارم خانه خودمان .... الان حکم این است باید برایم برقصی . شنیده ام رقص پایت بد نیست
گفتم . نه من رقص بلد نیستم
دست بردار
پریا گفت
خودتو به اون راه نزن
خبر دارم
از قم تا تهران برای کلاس رقص می رفتی و رقص مایکل جکسون را تمرین می کردی ؟؟ پینک فلویت و مودرن تاکینگ گوش میدادی .
گفتم پریا اینها را کی به تو گفته ؟ تو از زندگی من از کجا خبر داری ؟؟
گفت بعد میگویم
تو نامردی که به من نگفتی و من باید از بقبه بشنوم . دوست دختر یکی از رفقات خبر داره من ندارم ؟؟؟
هر چه اصرار کردم که بگوید از که شنیده قبول نکرد
گفت اگر بگویم در راز داری پریا شک میکنی
فقط گفت یکی از دوستانت برای دوست دخترش گفت و ان خانوم هم در جمع خانوم ها گفت که نگاه به نماز اول وقت مرتضی و دعا خوندنش نکنید .
*چون به خلوت می رود ان کار دیگر میکند *
من ترسیدم که اهل سکسی به زری گفتم بپرس منطورش جیه؟متقیان چکار میکنه
گفت رقاصه.. اواز میخونه و میرقصه
فرناز حقیقت اول به تو شک کردم ولی خیالم راحت بود که تو در دانشگاه ما نیستی و در کلاس ما حضور نداشتی ....
پریا نامی نبرد و درمورد کتابهایی که می خواست صحبت کرد . هرچه خاستم از رفص انصراف دهم نپذیرفت در حال صحبت بودیم که دیدم ملیکا با یک جعبه کیک امد . و تبریک گفت .
پایان ۱۲۱
گفتم اخم کردی قبض روح شدم خیلی بدی
فقط خوشحال بودم که بلند می خندید گفت
هنوز اول عشق است خوف نکن ...
پریا خوب فهمیده بود با صدای خنده اش چه حالی میشوم .
بلند می خندید . و بر روی میز ضرب میزد . نگاه چند نفری که بودند به سمت ما جلب شد گفت روز تولد آقامونه ... اشکالی داره میخاد به افتخار من برقصه البته بعد از اینکه غذا تمام شد
حاضرین در رستوران گفتن چه حالب کف زدند و تبریک گفتند ...
خانومی به پریا گفت
ممنون که ما را در شادی خودتون شربک کردبد . چه جشن تولد ساده و بی الایش و عاشقانه ای ...
منتظریم رقص اقا داماد را ببینیم ...
گفتم پریا تو را خدا این چه حرفیه
آخه چه رقصی ؟؟ چه لذتی می بری ازین غافل گیری من خجالت می کشم
گفت صبر کن ملیکا بیاد
پرسیدم دیگه ملیکا چرا .... پریا من جلوی ملیکا برقصم
گفت . دوست داشت تو را ببینه گفتم نهار می آییم اینجا
گفتم ای جانم پس برنامه داشتی ؟ گفت بله زندگی بدون برنامه زندگی نیست .
مگر خودت موقع کنفرانس درس برنامه ریزی و توسعه نگفتی اگر ندانی پنج ساله دیگر کجا هستی . به هیچ کحا نمی رسی ؟ گفتم حالا چرا رقص ؟؟چرا ملیکا ؟؟پریا تخغیف بده ....
پریا گفت ...
خوب خطا کردی باید هر چه حکم میکنم بخوانی ....
گفتم هر کاری بگویی چشم ولی مگر نگفتی از تهران کتاب بخرم . گفت کتاب ها که جای خود . کتاب که وظیفته . الان هر چی بخری پس فردا میارم خانه خودمان .... الان حکم این است باید برایم برقصی . شنیده ام رقص پایت بد نیست
گفتم . نه من رقص بلد نیستم
دست بردار
پریا گفت
خودتو به اون راه نزن
خبر دارم
از قم تا تهران برای کلاس رقص می رفتی و رقص مایکل جکسون را تمرین می کردی ؟؟ پینک فلویت و مودرن تاکینگ گوش میدادی .
گفتم پریا اینها را کی به تو گفته ؟ تو از زندگی من از کجا خبر داری ؟؟
گفت بعد میگویم
تو نامردی که به من نگفتی و من باید از بقبه بشنوم . دوست دختر یکی از رفقات خبر داره من ندارم ؟؟؟
هر چه اصرار کردم که بگوید از که شنیده قبول نکرد
گفت اگر بگویم در راز داری پریا شک میکنی
فقط گفت یکی از دوستانت برای دوست دخترش گفت و ان خانوم هم در جمع خانوم ها گفت که نگاه به نماز اول وقت مرتضی و دعا خوندنش نکنید .
*چون به خلوت می رود ان کار دیگر میکند *
من ترسیدم که اهل سکسی به زری گفتم بپرس منطورش جیه؟متقیان چکار میکنه
گفت رقاصه.. اواز میخونه و میرقصه
فرناز حقیقت اول به تو شک کردم ولی خیالم راحت بود که تو در دانشگاه ما نیستی و در کلاس ما حضور نداشتی ....
پریا نامی نبرد و درمورد کتابهایی که می خواست صحبت کرد . هرچه خاستم از رفص انصراف دهم نپذیرفت در حال صحبت بودیم که دیدم ملیکا با یک جعبه کیک امد . و تبریک گفت .
پایان ۱۲۱
۵.۵k
۱۹ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.