چندپارتی:)
چندپارتی
part 3
قبل از وارد شدن به کلاس فالگوش وایسادم...
«خب، پس شد دوتا غایب؟!»
÷ولی خانم من مطمئنم اون پسره جدیدهو با کیم ات رو دیدم!
«فعلا که حضورشون تو کلاس ثابت نشده»
میدونستم معلمای این مدرسه اونقدری عُقدهای هستن که حتی آدمو از کلاس محروم یا بهش تکلیفای چرت اضافی بدن.
تا خواستم گوشمو از دیوار جدا کنم و برای صحبتهای چرت خانم پارک آماده بشم، پسره همینجور سرشو انداخت بالا و درو باز کرد..."
'واقعا برام مهم نبود که بخوام تنبیه بشم یا از کلاس بیوفتم بیرون، برای همین یه راست رفتم سمت در و بازش کردم
پشت سرم دختر لجبازی که چند دقیقه پیش باهاش اشنا شده بودم اومد
«او... خوب شد که دو نفرتون هم اومدین، یه دقیقه بیشتر دیر میکردین خودتونو توی دفتر مدیر پیدا میکردین!
لطفا هر دوتون میز اخر بشینین، چون جای خالی دیگه ای نیست»'
"پشت سرش راه افتادم، چارهی دیگهای نداشتم.
با نشون دادن میزمون سریعتر به سمت میز حرکت کردم، میشه گفت تقریبا میدویم چون حوصلهی پچپچ هایی که داشتن راجبم میکردن رو نداشتم. نشستم و کتاب ادبیاتمو در آوردم ولی پسره همونجا وایساد چون باید خودشو معرفی میکرد.
«قبل تو پسرجون، درس قراره تجربی باشه کیم ات!»
لبخند حرصدر آوردی زدمو در جواب گفتم:
واقعا؟ اوه حواسم نبود که اینجا قراره کلاس خانم پارک باشه، جایی که برنامه هیچ اهمیتی نداره و همیشه باید کتابامونو بیاریم! راستی من بعضیهاشونو نیاوردم، میتونید واسم منفی رد نکنید؟"
«چون اولین بارته مشکلی نداره! خب پسر، خودتو معرفی میکنی؟»
'-مین یونگی ام، شوگا ام صدام میکنن....
با معرفی چرت و کوتاهی که داشتم بغل دختر، که اسمش مشخصا ات بود نشستم...
کتابمو در اوردم و خیلی ریز به صورت دختر زل زدم
اون، اون خیلی شبیه اکسم بود!'
"یه معرفی چرتو مضخرف داشت، سلام من فلانیام بسانی هم صدام میکنن.
کیفشو همون وسط ول کردو تجربیشو در آورد بیرون، زیر چشمی نگاه میکردم و شاید متوجهش نبود!
هوی آقایی که اسمت مینیونگیئه و شوگا صدات میکنن، تصمیم نداری کیفتو برداری؟"
ات: https://wisgoon.com/gianluigi
یونگی: @min_mira
part 3
قبل از وارد شدن به کلاس فالگوش وایسادم...
«خب، پس شد دوتا غایب؟!»
÷ولی خانم من مطمئنم اون پسره جدیدهو با کیم ات رو دیدم!
«فعلا که حضورشون تو کلاس ثابت نشده»
میدونستم معلمای این مدرسه اونقدری عُقدهای هستن که حتی آدمو از کلاس محروم یا بهش تکلیفای چرت اضافی بدن.
تا خواستم گوشمو از دیوار جدا کنم و برای صحبتهای چرت خانم پارک آماده بشم، پسره همینجور سرشو انداخت بالا و درو باز کرد..."
'واقعا برام مهم نبود که بخوام تنبیه بشم یا از کلاس بیوفتم بیرون، برای همین یه راست رفتم سمت در و بازش کردم
پشت سرم دختر لجبازی که چند دقیقه پیش باهاش اشنا شده بودم اومد
«او... خوب شد که دو نفرتون هم اومدین، یه دقیقه بیشتر دیر میکردین خودتونو توی دفتر مدیر پیدا میکردین!
لطفا هر دوتون میز اخر بشینین، چون جای خالی دیگه ای نیست»'
"پشت سرش راه افتادم، چارهی دیگهای نداشتم.
با نشون دادن میزمون سریعتر به سمت میز حرکت کردم، میشه گفت تقریبا میدویم چون حوصلهی پچپچ هایی که داشتن راجبم میکردن رو نداشتم. نشستم و کتاب ادبیاتمو در آوردم ولی پسره همونجا وایساد چون باید خودشو معرفی میکرد.
«قبل تو پسرجون، درس قراره تجربی باشه کیم ات!»
لبخند حرصدر آوردی زدمو در جواب گفتم:
واقعا؟ اوه حواسم نبود که اینجا قراره کلاس خانم پارک باشه، جایی که برنامه هیچ اهمیتی نداره و همیشه باید کتابامونو بیاریم! راستی من بعضیهاشونو نیاوردم، میتونید واسم منفی رد نکنید؟"
«چون اولین بارته مشکلی نداره! خب پسر، خودتو معرفی میکنی؟»
'-مین یونگی ام، شوگا ام صدام میکنن....
با معرفی چرت و کوتاهی که داشتم بغل دختر، که اسمش مشخصا ات بود نشستم...
کتابمو در اوردم و خیلی ریز به صورت دختر زل زدم
اون، اون خیلی شبیه اکسم بود!'
"یه معرفی چرتو مضخرف داشت، سلام من فلانیام بسانی هم صدام میکنن.
کیفشو همون وسط ول کردو تجربیشو در آورد بیرون، زیر چشمی نگاه میکردم و شاید متوجهش نبود!
هوی آقایی که اسمت مینیونگیئه و شوگا صدات میکنن، تصمیم نداری کیفتو برداری؟"
ات: https://wisgoon.com/gianluigi
یونگی: @min_mira
۱۶.۲k
۳۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.