از میان زباله ها پارت ۳۵
از میان زباله ها پارت ۳۵
انگشت اشاره اشو بطرف یلدا گرفت:
امتحان کن ببین دارم یا نه؟
یلدا که حوصله جر و بحث نداشت چیزی نگفت و خیلی زود همراه مادرش بیمارستانو ترک کرد اون خیلی خوب میدونست مهدی فقط لاف میزنه و کاری از دستش بر نمیاد ولی باید جانب احتیاط رو رعایت میکرد باید کاری میکرد که رام بشه و هرچی گفت بگه چشم اون نقطه ضعف مردارو خوب میدونست همه اشون با عشوه خر میشدن البته همه بجز اشکان که معلوم نبود چی اون دختره چشمشو گرفته بود که یلدا رو نمیدید پوزخند زد:
اصلا خلایق هرچه لایق اون زن گرفته چرا من شوهرنکنم؟مگه من چمه؟
انقدر تو خوش بود که نفهمید داره فکراشو بزبون میاره شانس اورد که تو اتاقش تنها بود و کسی نفهمید از جاش بلند شد و بسمت آشپزخونه رفت و ی لیوان اب از کلمن پر کرد و یک نفس سر کشید از فردا باید دست بکار میشد حالا که اشکان زن گرفته اون هم شوهر میکنه تا بهش بفهمونه همچین اش دهن سوزی هم نبوده به اتاق برگشت و روی تخت دراز کشید و چشماشو بست طولی نکشید که به خواب رفت
★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★
اشکان بطرف بیمارستان براه افتاد باید هرچه زودتر خودش همه چیز رو اعتراف میکرد نباید میذاشت کس دیگه ای قضیه رو برای تینا تعریف کنه اما قبل از اون باید هویت دختر ناشناس رو میفهمید اون باید مطمئن میشد که حدسش درست بوده یا نه؟اگه درست فکر کرده باشه خیلی بد میشه غرق در فکر بود که یهو پیرزنی جلوی ماشینش سبز شد و بی حرکت وسط خیابون ایستاد اشکان با تمام قدرت فرمون رو به سمت راست گردوند همین تغییر مسیر ناگهانی باعث شد ماشینش معلق بزنه و بعد از سه دور روی سقف فرود بیاد و اشکان بیهوش تو ماشین گیر کنه چند دقیقه بعد تعداد زیادی رهگذر دورش جمع شده بودن و هرکسی کاری میکرد یکی سلفی میگرفت یکی داشت صحنه رو تحلیل میکرد و بلاخره از بین این همه ادم یکی پیدا شد که اورژانس رو خبر کنه و اون ها هم بعد از اینکه از ترافیک پشت تصادف گذشتن اشکان رو سوار امبولانس کردن و از اونجایی که نزدیک بیمارستان خودش بود به اونجا رسوندنش #از_میان_زباله_ها
انگشت اشاره اشو بطرف یلدا گرفت:
امتحان کن ببین دارم یا نه؟
یلدا که حوصله جر و بحث نداشت چیزی نگفت و خیلی زود همراه مادرش بیمارستانو ترک کرد اون خیلی خوب میدونست مهدی فقط لاف میزنه و کاری از دستش بر نمیاد ولی باید جانب احتیاط رو رعایت میکرد باید کاری میکرد که رام بشه و هرچی گفت بگه چشم اون نقطه ضعف مردارو خوب میدونست همه اشون با عشوه خر میشدن البته همه بجز اشکان که معلوم نبود چی اون دختره چشمشو گرفته بود که یلدا رو نمیدید پوزخند زد:
اصلا خلایق هرچه لایق اون زن گرفته چرا من شوهرنکنم؟مگه من چمه؟
انقدر تو خوش بود که نفهمید داره فکراشو بزبون میاره شانس اورد که تو اتاقش تنها بود و کسی نفهمید از جاش بلند شد و بسمت آشپزخونه رفت و ی لیوان اب از کلمن پر کرد و یک نفس سر کشید از فردا باید دست بکار میشد حالا که اشکان زن گرفته اون هم شوهر میکنه تا بهش بفهمونه همچین اش دهن سوزی هم نبوده به اتاق برگشت و روی تخت دراز کشید و چشماشو بست طولی نکشید که به خواب رفت
★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★
اشکان بطرف بیمارستان براه افتاد باید هرچه زودتر خودش همه چیز رو اعتراف میکرد نباید میذاشت کس دیگه ای قضیه رو برای تینا تعریف کنه اما قبل از اون باید هویت دختر ناشناس رو میفهمید اون باید مطمئن میشد که حدسش درست بوده یا نه؟اگه درست فکر کرده باشه خیلی بد میشه غرق در فکر بود که یهو پیرزنی جلوی ماشینش سبز شد و بی حرکت وسط خیابون ایستاد اشکان با تمام قدرت فرمون رو به سمت راست گردوند همین تغییر مسیر ناگهانی باعث شد ماشینش معلق بزنه و بعد از سه دور روی سقف فرود بیاد و اشکان بیهوش تو ماشین گیر کنه چند دقیقه بعد تعداد زیادی رهگذر دورش جمع شده بودن و هرکسی کاری میکرد یکی سلفی میگرفت یکی داشت صحنه رو تحلیل میکرد و بلاخره از بین این همه ادم یکی پیدا شد که اورژانس رو خبر کنه و اون ها هم بعد از اینکه از ترافیک پشت تصادف گذشتن اشکان رو سوار امبولانس کردن و از اونجایی که نزدیک بیمارستان خودش بود به اونجا رسوندنش #از_میان_زباله_ها
۴.۴k
۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.