تصدق دلت

تصدق دلت
که حالا به جای من برای کس دیگری
تند تند میزند،
تصدق آن چشم ها
که زل میزند در چشمهایی که
شبیه چشمهای من نیست،
تصدق آن لب ها
که دوستت دارم میگوید
به من نه،
به دیگری،
تصدق آن دستها
که عادت کرده به دستهایی که
دستهای من نیست،
تصدق آن پاها
که همقدم دیگری میشود...
تصدق شما
و هرچه به شما تعلق دارد
عزیزِ جان
فقط قول بده مثل من
لبخند را از زندگیت دریغ نکنی،
فقط قول بده مثل من
زیاد دلتنگی نکنی،
فقط قول بده
بیتابی نکنی برای نبودنم،
فقط قول بده
به جای من هم
مراقب خودت باشی
جان تو و
جان آن دستها و
چشمها و
لب ها و
پاها ...
جان تو و جانِ
شریکِ
تک تکِ
رویاهایم :)
دیدگاه ها (۰)

نامه #سهراب_سپهری به دوستش #نازیتهران ۶ فروردین ۱۳۴۲دارم نگ...

#تصاویر_پس_زمینه

صحبت از رنگ چشم‌ها نبود. او رنگ نگاهش، آبی بود. آبی عمق‌دار،...

می‌شود نبود؟یا می‌شود چشم‌ها را بست و آهسته مُرد؟تا دوباره م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط