نجوای عشق پارت ۹۱
از لبا هم فاصله گرفتیم بعد دماغشو میمالید به دماغم بعد دیگه جدا شد کوک:سوپت یخ کرد 😑 من:😂 بعد سوپ و برداشت برد من:سوپت خوشمزه بود ولی کوک:پس چرا سوپ دوست نداری من:دوست ندارم خوب ولی سوپت تو رو خوردم دوست داشتم بعد سوپ و برد و دوباره اومد کوک:ساعت چنده من:ساعت ۱۰ کوک:فکر کنم وقت اینکه داروهاتو بخوری من:اوهوم رفت یکی از قرصامو آورد با آب کوک:بیا بعد قرصمو خوردم و بعد گذاشت کنارم کوک:خوابت میاد هنوز من:اوهوم کوک:پ بخواب منم میخوابم کنارت من:باشه بعد گرفتم خوابیدم جونگ کوکم اومد کنارم خوابید برگشتم طرفش اونم برگشت و بعد دستمو گرفت یکم اومد جلوتر و گوشه سرشو به گوشه سرم چسبوند هیچی نمیگفتیم بعد یکم فاصله گرفت و همینجوری به چشما هم نگاه میکردیم صورتشو آورد جلو و دماغشو چسبوند به دماغم بعد تو چشمامو نگاه میکرد دستشو گذاشت رو صورتم دستشو زد به کمرم و منو کشید چسبوندم به خودش قشنگ بدنشو چسبوند به بدنم بعد دستاشو گذاشت رو صورتم و دماغشو میمالید به دماغش من:عاااا نکن کوک:میکنم بعد زبونشو زد به دماغم من:حداقل لیس نزن😂 کوک:چیکار کنم خوشمزه ای دست خودم نیست من:منو با چیت اشتباه گرفتی کوک:با گربه وحشیم😋😂 چون واقعنم هستی وحشی😬 فقط مال خودم وحشی شو من:توهم فقط مال من گرگ شو 😬 کوک:باشه الان به من بگو تاریخ عروسیمون کی باشه دیر نباشه چون من طاقت ندارم😌😂 من:اگه پای تو بزارم میگه دو روز دیگه نخیر مثل رزی و تهیونگ ولی یه هفته دیگه کوک:خوبه بلخره میشی مال خود خودم عشقم من:هوم کوک:دوست دارم من:منم دوست دارم
۱۲.۱k
۲۹ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.