ماه عشق پارت آخر بخش آخر
#مایا
اون میومد سمت من میوفتاد یهو بعد من کمکش میکردم میرفت پیش جونگ کوک یهو رفت فسقل بچه رفت جونگ کوک یه چشمک زد بچه راهشو کج کردی برگشت سمت من(جونگ کوک این بچسا😐😂😂ماها نیستیم) کوک:عه (قیافه نا امیدانه جونگ کوک😕) من:جونگ کوک اینم میفهمه ها چشمک زدی بچه قش کرد 😂 کوک:نه بابا دوباره بردمش این دفع جونگ کوک خندید اونم خندید رفت تو بغلش بعد پاشد مینداختش بالا و پایین من:جونگ کوک سر بچرو بپا نخوره به سقف کوک:مراقبم مینداختش بالا میا همینجوری میخندید ذوق میکرد و دستاشو تکون میداد رو هوا کوک:برو بالا من:جونگ کوک این بچه تازه شیر خورد کوک:چی من:تازه شیر خورده میگم یهو بالا آورد تو صورت جونگ کوک کوک:اینو بگیر بچرو گرفتم یه دستمال کاغذی برداشتم کوک:ای بچه بی ادب من:عه نگو به بچم اینو تقصیر خودتم هستا کوک:خیله خوب بعد چند دقیقه بدیمش حموم تویه حموم یک دفع گفت ماما ماما من:جونگ کوک شنیدی کوک:چیو من:همین الان گفت مامان کوک:میا بگو مامان اونم گفت ماما من:خدااااا و گفت بابا کوک:هه گفت بابا جان بابا بعد یدونه از اسباب بازی هاشو اینجوری پرت کرد افتاد زمین جونگ کوک برداشت اونم هی میخواست بگیره بعد گریش گرفت یدونه بهش پرت کردم من:ازیت نکن بچمو بده بهش ببین گریش داشت در میومد کوک:چرا میزنی من:برای اینکه بچمو ازیت میکنی کوک:اون بچه منم هست منم دوسش دارم بعد جونگ کوک بهم آب پاچید که میا یه اخم کرد روبه جونگ کوک و گفت عههههههه (یعنی نزن مامانمو ) کوک:چیه مامانتو ازیت نکنم اونم سرشو تکون داد من:چه طرفداری کردی خداااا کوک:مایا یه بلایی سرت میارم من:😝 کوک:بیا اینجا مایا:کجا کوک:گفتم بیا آرومرفتم پیشش تو چشماش زل زدم من:چیه بعد گرفت لبامو بوسید کوک:این برای این بود که اومدی تو زندگیم و اول دوست دخترم بود یدونه دیگم داد کوک:اینم برای اینکه باهامازدواج کردی بعد یدونه طولانیم زد و گفت کوک:اینم بخاطر اینکه این کوچولو آوردی و همین باعث شده روز به روز بیشتر عاشقت بشم من:اینا همش فقط بخاطر وجود تو بود همین بعد گرفتمبغلش کردم اونممحکم بغلم کرد
و پایان رمانه ماه عشق
اون میومد سمت من میوفتاد یهو بعد من کمکش میکردم میرفت پیش جونگ کوک یهو رفت فسقل بچه رفت جونگ کوک یه چشمک زد بچه راهشو کج کردی برگشت سمت من(جونگ کوک این بچسا😐😂😂ماها نیستیم) کوک:عه (قیافه نا امیدانه جونگ کوک😕) من:جونگ کوک اینم میفهمه ها چشمک زدی بچه قش کرد 😂 کوک:نه بابا دوباره بردمش این دفع جونگ کوک خندید اونم خندید رفت تو بغلش بعد پاشد مینداختش بالا و پایین من:جونگ کوک سر بچرو بپا نخوره به سقف کوک:مراقبم مینداختش بالا میا همینجوری میخندید ذوق میکرد و دستاشو تکون میداد رو هوا کوک:برو بالا من:جونگ کوک این بچه تازه شیر خورد کوک:چی من:تازه شیر خورده میگم یهو بالا آورد تو صورت جونگ کوک کوک:اینو بگیر بچرو گرفتم یه دستمال کاغذی برداشتم کوک:ای بچه بی ادب من:عه نگو به بچم اینو تقصیر خودتم هستا کوک:خیله خوب بعد چند دقیقه بدیمش حموم تویه حموم یک دفع گفت ماما ماما من:جونگ کوک شنیدی کوک:چیو من:همین الان گفت مامان کوک:میا بگو مامان اونم گفت ماما من:خدااااا و گفت بابا کوک:هه گفت بابا جان بابا بعد یدونه از اسباب بازی هاشو اینجوری پرت کرد افتاد زمین جونگ کوک برداشت اونم هی میخواست بگیره بعد گریش گرفت یدونه بهش پرت کردم من:ازیت نکن بچمو بده بهش ببین گریش داشت در میومد کوک:چرا میزنی من:برای اینکه بچمو ازیت میکنی کوک:اون بچه منم هست منم دوسش دارم بعد جونگ کوک بهم آب پاچید که میا یه اخم کرد روبه جونگ کوک و گفت عههههههه (یعنی نزن مامانمو ) کوک:چیه مامانتو ازیت نکنم اونم سرشو تکون داد من:چه طرفداری کردی خداااا کوک:مایا یه بلایی سرت میارم من:😝 کوک:بیا اینجا مایا:کجا کوک:گفتم بیا آرومرفتم پیشش تو چشماش زل زدم من:چیه بعد گرفت لبامو بوسید کوک:این برای این بود که اومدی تو زندگیم و اول دوست دخترم بود یدونه دیگم داد کوک:اینم برای اینکه باهامازدواج کردی بعد یدونه طولانیم زد و گفت کوک:اینم بخاطر اینکه این کوچولو آوردی و همین باعث شده روز به روز بیشتر عاشقت بشم من:اینا همش فقط بخاطر وجود تو بود همین بعد گرفتمبغلش کردم اونممحکم بغلم کرد
و پایان رمانه ماه عشق
۳۸.۴k
۱۲ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.