بارانبهادری

ﺩﻟﻢ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ
ﺁﺭﺍﻡ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻡ ...
ﺧـــﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﺗﻨﻬـــﺎﯾﯽ
ﺩﺳﺖ ﻧﻮﺍﺯﺷﯽ ﺑﺮ ﺳــــﺮﻡ ﻣﯽ ﮐﺸﻢ ...
ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﯽ ﺯﻧﻢ ﻭ ﺁﻫﺴﺘـــﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ : "
ﮔﺮﯾﻪ ﻧﮑﻦ ﻋــــﺰﯾـــﺰﻡ ...
ﻣﻦ ﻫﺴـﺘﻢ ...
ﺧﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﺗﻨﻬــﺎﯾﯽ
ﻫـــﻮﺍﯼ
ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ...

#باران_بهادری
دیدگاه ها (۲)

از نگاهت_مثل نسخه پزشک_چیزی نمی شود خوانداما؛چشم هایت دوای د...

دلم تو را می خواهدکنار یک پنجرهبا گلدانی به ساعت بهارتو باشی...

#معرفی_شاعران_جوان گفتم ای جنگل پیرتازگی ها چه خبربا نیشخندی...

نمی شودکه در کوچه های اردیبهشتتنها قدم زد ! خودت را زود برسا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط