خان زاده پارت ۲۷
#طاها
نشسته بودم تو حیاط و فقط سرمد چسبیده بودم
= نمیخوای کاری کنی طاها
□ پاشو بریم سراغشون
& چجووووری برم سراغش با اون همه محافظ
● نمیتونیم دست رو دست بزاریم که
گوشیمو از تو جیبم در اوردم و شماره بابا رو گرفتم
با صدای خواب الود جوابمو داد: چی شده طاها
& واسه چی به شایان قول رها ر دادی
- رها کیه
& خودتو نزن به اون راه دختری که تو از ارسام برده بودی
- خب اونم ی قول مشتی بهم داد که نتونستم رد کنم
& تف تو زاتت
- درست حرف بزن طاها
£ چی شده عزیزم
صدای ی زن بود و هی توی گوشم انعکاس میشد
& تو برو به کثافت بازیت برس
انقدر عصبی بودم که گوشی رو پرت کردم وثط حیاط ی عربده بلند کشیدم خسته شده بودم
نمیدونم مامانم کجاست و بابام داره کثافت کاری میکنه
= طاها آروم باش ی فکری میکنیم دیگه
& سپهر امیر علی شروین بیاید تو
با پسرا رفتیم داخل عمارت
راه اتاق مخفی رو میرفتم که شروین گف: داداش کجا داری میری
& هیچی نگید فقط بیاید
در اتاق رو باز کردم و چراقشو روشن کردم
جعبه ای که فقط خودم از توش خبر داشتم رو برداشتم و گذاشتم رو میز
درش رو باز کردم
= ن تو ام
کلتم رو برداشتم و خشابشو پر کردم
& نباید ولش کنیم تو اون عمارت خیلی چیزا میگذره
♧ حله داداش
بچه ها هم یکی ی کلت برداشتن و اومدیم بیرون
& شماها اینجا میمونید
● کجا میخواید برید
□ میریم میایم عزیزم نگران نباش
○ شروین کجا
♧ ملیکا برید توی عمارت در رو هم رو خودتون قفل کنید
○ ترو خدا بگید دارید کجا میرید حداقل
& عمارت شایان
● میفهمی چی میگی طاها
& باید بریم سراغش نمیتونیم ولش کنیم
دخترا رفتن تو عمارت و ما هم نشستیم تو ماشین
و راه افتادیم سمت عمارت شایان
#رها
از موقعی که اومدم اینجا یکی بالا سرمه و هیج کاری نمیتونم بکنم
! یکی رو فرستادم امادت کنه دیگه ی لحظه هم نمیتونم صبر کنم
خدایا خودت به دادم برس این چه کابوسه یعنی طاها میاد یعنی اصلا چرا مک از اون توقع دارم
ی خانوم با وضعیتی ناجور که صد جاش معلوم بود و با موهای بلند و بلوند اوند تو
> تو سوگلی شایانی
جوابشو ندادم
> نمیدونستم شایان انقدر سلیقش بد شده
₩ حرف مفت نزن شیرین کارتو بکن
دستامو باز کردن ولی منو محکم گرفته بودن
لباسامو از تنم در میاورد و من فقط جیغ میزدم که جلوی دهنمو گرفت
موهامو باز کرد ریخت دورم و دوباره منو نشوند رو صندلی و بست
> آرایشت نمیکنم چون وحشی هستی و گند میزنی تو صورتت
اون خانومه رفت
نگاه کردم به خودم که ی لباس کوتاه تنم بود و همه پام معلوم بود و سفیدیش به رخ کشیده میشد
اینم دو پارت دیگه❤
پارت بعدی رو فردا ساعت ۶ عصر میزارم❤
نشسته بودم تو حیاط و فقط سرمد چسبیده بودم
= نمیخوای کاری کنی طاها
□ پاشو بریم سراغشون
& چجووووری برم سراغش با اون همه محافظ
● نمیتونیم دست رو دست بزاریم که
گوشیمو از تو جیبم در اوردم و شماره بابا رو گرفتم
با صدای خواب الود جوابمو داد: چی شده طاها
& واسه چی به شایان قول رها ر دادی
- رها کیه
& خودتو نزن به اون راه دختری که تو از ارسام برده بودی
- خب اونم ی قول مشتی بهم داد که نتونستم رد کنم
& تف تو زاتت
- درست حرف بزن طاها
£ چی شده عزیزم
صدای ی زن بود و هی توی گوشم انعکاس میشد
& تو برو به کثافت بازیت برس
انقدر عصبی بودم که گوشی رو پرت کردم وثط حیاط ی عربده بلند کشیدم خسته شده بودم
نمیدونم مامانم کجاست و بابام داره کثافت کاری میکنه
= طاها آروم باش ی فکری میکنیم دیگه
& سپهر امیر علی شروین بیاید تو
با پسرا رفتیم داخل عمارت
راه اتاق مخفی رو میرفتم که شروین گف: داداش کجا داری میری
& هیچی نگید فقط بیاید
در اتاق رو باز کردم و چراقشو روشن کردم
جعبه ای که فقط خودم از توش خبر داشتم رو برداشتم و گذاشتم رو میز
درش رو باز کردم
= ن تو ام
کلتم رو برداشتم و خشابشو پر کردم
& نباید ولش کنیم تو اون عمارت خیلی چیزا میگذره
♧ حله داداش
بچه ها هم یکی ی کلت برداشتن و اومدیم بیرون
& شماها اینجا میمونید
● کجا میخواید برید
□ میریم میایم عزیزم نگران نباش
○ شروین کجا
♧ ملیکا برید توی عمارت در رو هم رو خودتون قفل کنید
○ ترو خدا بگید دارید کجا میرید حداقل
& عمارت شایان
● میفهمی چی میگی طاها
& باید بریم سراغش نمیتونیم ولش کنیم
دخترا رفتن تو عمارت و ما هم نشستیم تو ماشین
و راه افتادیم سمت عمارت شایان
#رها
از موقعی که اومدم اینجا یکی بالا سرمه و هیج کاری نمیتونم بکنم
! یکی رو فرستادم امادت کنه دیگه ی لحظه هم نمیتونم صبر کنم
خدایا خودت به دادم برس این چه کابوسه یعنی طاها میاد یعنی اصلا چرا مک از اون توقع دارم
ی خانوم با وضعیتی ناجور که صد جاش معلوم بود و با موهای بلند و بلوند اوند تو
> تو سوگلی شایانی
جوابشو ندادم
> نمیدونستم شایان انقدر سلیقش بد شده
₩ حرف مفت نزن شیرین کارتو بکن
دستامو باز کردن ولی منو محکم گرفته بودن
لباسامو از تنم در میاورد و من فقط جیغ میزدم که جلوی دهنمو گرفت
موهامو باز کرد ریخت دورم و دوباره منو نشوند رو صندلی و بست
> آرایشت نمیکنم چون وحشی هستی و گند میزنی تو صورتت
اون خانومه رفت
نگاه کردم به خودم که ی لباس کوتاه تنم بود و همه پام معلوم بود و سفیدیش به رخ کشیده میشد
اینم دو پارت دیگه❤
پارت بعدی رو فردا ساعت ۶ عصر میزارم❤
۱۴.۵k
۱۹ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.