... هادی گفت: باید برای خدا کار کرد، خدا خودش هوای ما را
... هادی گفت: باید برای خدا کار کرد، خدا خودش هوای ما را دارد. گفتم:
این درست، اما ...
یادم هست آن روز منزل یکی از دوستانش بودیم. هادی بعد از صحبت
من، مبلغ بسیار زیادی را از جیب خودش بیرون آورد و به دوستش داد و
گفت : هر طور صلاح میدانی مصرف کن!
به نوعی غیر مستقیم به من فهماند که مشکل مالی ندارد.
٭٭٭
خانه ای وسیع و قدیمی در نجف به هادی سپرده شده بود تا از آن نگهداری
کند.
او در یکی از اتاقهای کوچک و محقر آن سکونت داشت.
بیشتر وقتش را در خانه به عبادت و مطالعه اختصاص داده بود. او از
صاحبخانه اجازه گرفته بود تا زائران تهیدستی که پولی ندارند را به آن
خانه بیاورد و در آنجا به آنها اسکان دهد.
برای زائران غذا درست میکرد. در بیشتر کارها کمک حالشان بود. اگر
زائری هم نبود، به تهیدستان اطراف خانه سکونت میداد و در هیچ حالی از
کمک دادن دریغ نمیکرد.
آن خانه حدود صد سال قدمت داشت و بسیار وسیع بود، شاید هر کسی
جرئت نمیکرد در آن زندگی کند.
بعد از شهادت هادی آن را به طلبه ی دیگری سپردند، اما آن طلبه نتوانست
با ظلمت و وحشت آن خانه کنار بیاید!
اربعین که نزدیک میشد هادی اتاقها را به زائران و مهمانان میداد و
خودش یک گوشه میخوابید.
گاهی پتوی خودش را هم به آنها میبخشید. او عادت کرده بود که بدون
بالش و لوازم گرمایشی بخوابد...
#عرفان
#قسمت_دوم
#شهیدمحمدهادےذوالفقاری
#هدایت_تا_شهادت
#خاکیان_خدایی
این درست، اما ...
یادم هست آن روز منزل یکی از دوستانش بودیم. هادی بعد از صحبت
من، مبلغ بسیار زیادی را از جیب خودش بیرون آورد و به دوستش داد و
گفت : هر طور صلاح میدانی مصرف کن!
به نوعی غیر مستقیم به من فهماند که مشکل مالی ندارد.
٭٭٭
خانه ای وسیع و قدیمی در نجف به هادی سپرده شده بود تا از آن نگهداری
کند.
او در یکی از اتاقهای کوچک و محقر آن سکونت داشت.
بیشتر وقتش را در خانه به عبادت و مطالعه اختصاص داده بود. او از
صاحبخانه اجازه گرفته بود تا زائران تهیدستی که پولی ندارند را به آن
خانه بیاورد و در آنجا به آنها اسکان دهد.
برای زائران غذا درست میکرد. در بیشتر کارها کمک حالشان بود. اگر
زائری هم نبود، به تهیدستان اطراف خانه سکونت میداد و در هیچ حالی از
کمک دادن دریغ نمیکرد.
آن خانه حدود صد سال قدمت داشت و بسیار وسیع بود، شاید هر کسی
جرئت نمیکرد در آن زندگی کند.
بعد از شهادت هادی آن را به طلبه ی دیگری سپردند، اما آن طلبه نتوانست
با ظلمت و وحشت آن خانه کنار بیاید!
اربعین که نزدیک میشد هادی اتاقها را به زائران و مهمانان میداد و
خودش یک گوشه میخوابید.
گاهی پتوی خودش را هم به آنها میبخشید. او عادت کرده بود که بدون
بالش و لوازم گرمایشی بخوابد...
#عرفان
#قسمت_دوم
#شهیدمحمدهادےذوالفقاری
#هدایت_تا_شهادت
#خاکیان_خدایی
۱.۸k
۰۴ بهمن ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.