متافیزیک
۳۷- وقتی میگوئی که " من فلانی را دوست ندارم " کمی تأمل کن خواهی دید که چه بسا دوستش داری . اینقدر درباره احساسات خودت مطمئن مباش. احساسات تو هر آن رنگ و حال و صفت عوض می کند. دل خودت را با حکمی ابدی مکش.
۳۸- ادراک و قضاوتهای تو مربوط به نیازها و احوال لحظه ای توست آنها را جاودانه مپندار و مغزت را از کار مینداز .
۳۹- تصمیم هایت را ابدی و کلیشه ای مساز همواره در هر امری هزار امر دیگر وجود دارد و در هر راهی هزار راه دیگر پنهان است و در هر چیزی هزار چیز دیگر در انتظار توست و در هر خاصیتی هزار خاصیت دیگر پنهان است و در هر صورتی هزار صورت دیگر نهفته است و در هر معنائی هزار معنای دیگر بخواب است .
۴۰- قضاوتهایت تو را کور میکند .
۴۱- مهربانی یعنی چه ؟ محبت ؟ محبت یعنی چه ؟ رحمت ؟ رحمت یعنی چه ؟ ... . مترادفات تو را ابله می سازد . هیچ معنا و واژهای مترادف معنا و واژه دیگری نیست. مقایسه تو را از خلاقیت و اعجاز هستی باز میدارد و اسیر کالبد و پوسته ظاهری اشیاء میکند.
۴۲- اسم ، تو را از مسما بیگانه می سازد .
۴۳- حافظه آرشیوی و کلیشه ای و واژوی تو را از واقعیت جاری و زنده و نو به نو جهان کور و کر می کند و متافیزیک را تبدیل به فیزیکی بیجان و فسیل می سازد.
۴۴- وقتی جهان را فیزیکی و شیمیائی و فرمولی میکنی حمّال جهان می شوی بگذار جهان تو را حمل کند . پس همه فرمولها را در ذهن خود نابود کن.
۴۵- بپرهیز از قضاوت علمی و عقلی و فنی و اخلاقی و سیاسی و اجتماعی و ... تا محکوم کائنات نشوی . تو محکوم نمی کنی بلکه محکوم میشوی به چیزی که محکومش کرده ای به ایده و معنا و صفتی . و تا ابد در زنجیر حکم خویشتنی.
46- آنچه که جهان متافیزیک و هزاران تو را برایت تبدیل به جهان فیزیکی و مومیائی شده می سازد ادعای تو در فهمیدن است. وقتی می گوئی که " فهمیدم" هم آن چیز را نابود کرده ای و هم وجهی از شعورت را لاک و مهر نموده ای .
از کتاب متافیزیک زندگی ص 32
تألیف استاد علی اکبر خانجانی بیش از 170جلد کتاب رایگان از همین نویسنده در وب سایت زیر:
https://www.khanjany.org
۳۸- ادراک و قضاوتهای تو مربوط به نیازها و احوال لحظه ای توست آنها را جاودانه مپندار و مغزت را از کار مینداز .
۳۹- تصمیم هایت را ابدی و کلیشه ای مساز همواره در هر امری هزار امر دیگر وجود دارد و در هر راهی هزار راه دیگر پنهان است و در هر چیزی هزار چیز دیگر در انتظار توست و در هر خاصیتی هزار خاصیت دیگر پنهان است و در هر صورتی هزار صورت دیگر نهفته است و در هر معنائی هزار معنای دیگر بخواب است .
۴۰- قضاوتهایت تو را کور میکند .
۴۱- مهربانی یعنی چه ؟ محبت ؟ محبت یعنی چه ؟ رحمت ؟ رحمت یعنی چه ؟ ... . مترادفات تو را ابله می سازد . هیچ معنا و واژهای مترادف معنا و واژه دیگری نیست. مقایسه تو را از خلاقیت و اعجاز هستی باز میدارد و اسیر کالبد و پوسته ظاهری اشیاء میکند.
۴۲- اسم ، تو را از مسما بیگانه می سازد .
۴۳- حافظه آرشیوی و کلیشه ای و واژوی تو را از واقعیت جاری و زنده و نو به نو جهان کور و کر می کند و متافیزیک را تبدیل به فیزیکی بیجان و فسیل می سازد.
۴۴- وقتی جهان را فیزیکی و شیمیائی و فرمولی میکنی حمّال جهان می شوی بگذار جهان تو را حمل کند . پس همه فرمولها را در ذهن خود نابود کن.
۴۵- بپرهیز از قضاوت علمی و عقلی و فنی و اخلاقی و سیاسی و اجتماعی و ... تا محکوم کائنات نشوی . تو محکوم نمی کنی بلکه محکوم میشوی به چیزی که محکومش کرده ای به ایده و معنا و صفتی . و تا ابد در زنجیر حکم خویشتنی.
46- آنچه که جهان متافیزیک و هزاران تو را برایت تبدیل به جهان فیزیکی و مومیائی شده می سازد ادعای تو در فهمیدن است. وقتی می گوئی که " فهمیدم" هم آن چیز را نابود کرده ای و هم وجهی از شعورت را لاک و مهر نموده ای .
از کتاب متافیزیک زندگی ص 32
تألیف استاد علی اکبر خانجانی بیش از 170جلد کتاب رایگان از همین نویسنده در وب سایت زیر:
https://www.khanjany.org
۲.۷k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.