گـفت: پسر ها چقدر چشم ناپاڪ شده اند
گـفت: پسر ها چقدر چشم ناپاڪ شده اند
یڪ بار پشت سرش راه افتادم
در ڪوچہ ے اول پسر جوانی ایستاده بود
تا نگاهش ب او و مانتوے تنگش افتاد
نیشخندے زد و بہ سر تا پای اندام دختر خیره شد
.
همان پسر،وقتے من از جلویش عبور کردم
سرش را پایـین انداخت و سرگـرم گوشی مـوبایلـش شـد !
در ڪوچہ ے دوم که ڪمی هم تنـگ بـود ...
چند پسر در حـال حـرف زدن و بلند بلند خندیدن بودنـد
دختر ڪہ نزدیکشان شد ، نگـاه ها همه سمـت انـدام ...
و موهاے بلوند دخترڪ چرخید...
یڪے از پسر ها نیشخندی زد
و دیگری کاغذی را در ڪیف دختر انداخت
تنه دختر ، هنگام عبـور از آن ڪوچه تنگ به تنـه پسـر ها خـورد !
همان پسر ها ، وقتی من نزدیک شـدم ...
راه را برای عبـور من باز کـردند و صـدایشـان را پایـین آوردنـد.
و همیـنطور در کوچه سـوم ، خیـابـان ، بـازار ...
اصلا قبول چشم ها همہ ناپاڪ....
اما ◄تــــو► چرا با بی حجابے ، طعمه شان میـشوی
چرا؟؟؟
یڪ بار پشت سرش راه افتادم
در ڪوچہ ے اول پسر جوانی ایستاده بود
تا نگاهش ب او و مانتوے تنگش افتاد
نیشخندے زد و بہ سر تا پای اندام دختر خیره شد
.
همان پسر،وقتے من از جلویش عبور کردم
سرش را پایـین انداخت و سرگـرم گوشی مـوبایلـش شـد !
در ڪوچہ ے دوم که ڪمی هم تنـگ بـود ...
چند پسر در حـال حـرف زدن و بلند بلند خندیدن بودنـد
دختر ڪہ نزدیکشان شد ، نگـاه ها همه سمـت انـدام ...
و موهاے بلوند دخترڪ چرخید...
یڪے از پسر ها نیشخندی زد
و دیگری کاغذی را در ڪیف دختر انداخت
تنه دختر ، هنگام عبـور از آن ڪوچه تنگ به تنـه پسـر ها خـورد !
همان پسر ها ، وقتی من نزدیک شـدم ...
راه را برای عبـور من باز کـردند و صـدایشـان را پایـین آوردنـد.
و همیـنطور در کوچه سـوم ، خیـابـان ، بـازار ...
اصلا قبول چشم ها همہ ناپاڪ....
اما ◄تــــو► چرا با بی حجابے ، طعمه شان میـشوی
چرا؟؟؟
۸۴۶
۳۰ خرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.