این بار به داد دل خود دیر رسیدم
این بار به داد دل خود ، دیر رسیدم
عاشق شدم و قطع شد از خویش امیدم
گفتم که چه آمد به سرت ای دل من؟ گفت:
برخوردنگاه و،پس ازآن هیچ ندیدم!
رفته است جوانی،به همین سادگی از دست
یک عمر برایش چقدر ، نقشه کشیدم
گفتم برود ، بر سر کاری که بیرزد
هرچیزکه میخواست به جزعشق خریدم
هربارکه پرسید بگو عشق چه شکلی است
یکریزازاین شاخه به آن، شاخه پریدم
آن واهمهها ، آه! ، همانها سرم آمد
از بس که گریزان شدم از بس که دویدم
هر وقت کسی گفت تو را دوست... به سرعت
رد میشدم انگار ، نه انگار شنیدم
این آه همان عاشق زار است که میگفت
یک روز الهی بچشی آنچه کشیدم
عاشق شدم و قطع شد از خویش امیدم
گفتم که چه آمد به سرت ای دل من؟ گفت:
برخوردنگاه و،پس ازآن هیچ ندیدم!
رفته است جوانی،به همین سادگی از دست
یک عمر برایش چقدر ، نقشه کشیدم
گفتم برود ، بر سر کاری که بیرزد
هرچیزکه میخواست به جزعشق خریدم
هربارکه پرسید بگو عشق چه شکلی است
یکریزازاین شاخه به آن، شاخه پریدم
آن واهمهها ، آه! ، همانها سرم آمد
از بس که گریزان شدم از بس که دویدم
هر وقت کسی گفت تو را دوست... به سرعت
رد میشدم انگار ، نه انگار شنیدم
این آه همان عاشق زار است که میگفت
یک روز الهی بچشی آنچه کشیدم
۳.۲k
۰۵ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.