عاشقانه
از باده ی لبانت ، باید چشیده رفتن
از گرمی وصالت ، تب آفریده رفتن
من مرغ گلسِتانم ، از مستی ات خرابم
در وسعت هوایت ، باید پریده رفتن
هرگز مباد دل را ، بی شوق و بی تفاوت
در کوچه ی خیالت ، تب را ندیده رفتن
بزم ست تا بجویی ، عشق است تا بخواهی
باید که از دیارت ، دامن کشیده رفتن
ای عشق پر هیاهو ، من بیقرار یارم
باید ز باغ سبزت ، با سیبِ چیده رفتن
اینقدر خوش نشستی ، در بزم عاشقانت
باید که با دل و جان ، نازت خریده رفتن
چون شمع راه عشقم ، در کوچه های تاریک
هرگز ز من نخواه از، کویت بریده رفتن
از گرمی وصالت ، تب آفریده رفتن
من مرغ گلسِتانم ، از مستی ات خرابم
در وسعت هوایت ، باید پریده رفتن
هرگز مباد دل را ، بی شوق و بی تفاوت
در کوچه ی خیالت ، تب را ندیده رفتن
بزم ست تا بجویی ، عشق است تا بخواهی
باید که از دیارت ، دامن کشیده رفتن
ای عشق پر هیاهو ، من بیقرار یارم
باید ز باغ سبزت ، با سیبِ چیده رفتن
اینقدر خوش نشستی ، در بزم عاشقانت
باید که با دل و جان ، نازت خریده رفتن
چون شمع راه عشقم ، در کوچه های تاریک
هرگز ز من نخواه از، کویت بریده رفتن
۱۲.۳k
۳۰ خرداد ۱۴۰۱