محمد شکری شاعر کرمانشاهی
استاد زندهیاد "محمد شکری"، متخلص به "آرش"، و شهرت یافته با "آرش کرمانشاهی"، شاعر، داستاننویس و روزنامهنگار پیشکسوتِ و دبیر بازنشسته آموزش و پرورش، زادهی سال ۱۳۲۲ خورشیدی، در کرمانشاه بود.
از او، دو رمان به نامهای «دوزخ نشینان» (۱۳۴۸) و «برزخ» (۱۳۵۱ - متاثر از بوف کور، صادق هدایت) و یک مجموعه داستان با عنوان «زیر صفر» (۱۳۷۹) منتشر شده بود.
مجموعهای از اشعار ایشان نیز در سال ۱۳۹۱ با نام «خانهی برفی باور» با مقدمه و ویرایش "یدالله عاطفی" از سوی انتشارات گلچین ادب به زیور طبع آراسته شده است. همچنین حاصل ده سال پژوهش او دربارهی حافظ نیز با نام «حافظ، راز سر به مهر» چاپ است.
وی که مدتها با بیماری فراموشی دست و پنجه نرم میکرد، سرانجام در ۵ تیر ماه ۱۴۰۲ درگذشت و در باغ فردوس کرمانشاه به خاک سپرده شد.
▪نمونهی شعر:
(۱)
این غصه مرا کشت که باغ از نفس افتاد
آغوشِ بهاران، به کفِ خار و خس افتاد...
مستی که صفایش همه از جنسِ خدا بود،
امشب، به همین جرم، به بندِ عَسَس افتاد
سیمرغ که از سیطره، بر قاف نشان داشت،
پر بسته و جان خسته، به پایِ مگس افتاد
حیرانم از این گردشِ گردون، که چه دلخون
هر دم به کمندش، نه که ناکَس، که کَس افتاد....
(۲)
... نه چنین مهلکهای، مأمن شوریدگی است
نه که این شبکدهی شوم، سزایِ من و تو
گفتی ای دوست که این چرخِ کجﹾآیین روزی،
شود آواره به نفرینِ خدایِ من و تو
عالمِ کَون و مکان، پیشکشِ اهلِ جهان
گوشهی میکدهی عشق، برایِ من و تو....
(۳)
دلِ عقل از جوازِ جهل، خون است
شعور اندر کفِ سرخِ جنون است
مگر عاشق وشی عاقل بداند
که حالِ ما در این هنگامه چون است.
(۴)
خوش درخشیدیم از آن رو، با دل شیدای خویش
ما رفیقی با دل و جان، کی زبانی کردهایم؟!
الحق "آرش" در غبار رنگ و نیرنگ زمان
در حق دل، ما بحق آنسان که دانی کردهایم!.
(۵)
چه تلخ میگذرد روزگار، درد این است
خزان زِ بعدِ خزان، بیبهار، درد این است
زِ تنگنایِ قفس، یک نفس زدی فریاد،
که فصلِ پنجمی آید به بار، درد این است...
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی
از او، دو رمان به نامهای «دوزخ نشینان» (۱۳۴۸) و «برزخ» (۱۳۵۱ - متاثر از بوف کور، صادق هدایت) و یک مجموعه داستان با عنوان «زیر صفر» (۱۳۷۹) منتشر شده بود.
مجموعهای از اشعار ایشان نیز در سال ۱۳۹۱ با نام «خانهی برفی باور» با مقدمه و ویرایش "یدالله عاطفی" از سوی انتشارات گلچین ادب به زیور طبع آراسته شده است. همچنین حاصل ده سال پژوهش او دربارهی حافظ نیز با نام «حافظ، راز سر به مهر» چاپ است.
وی که مدتها با بیماری فراموشی دست و پنجه نرم میکرد، سرانجام در ۵ تیر ماه ۱۴۰۲ درگذشت و در باغ فردوس کرمانشاه به خاک سپرده شد.
▪نمونهی شعر:
(۱)
این غصه مرا کشت که باغ از نفس افتاد
آغوشِ بهاران، به کفِ خار و خس افتاد...
مستی که صفایش همه از جنسِ خدا بود،
امشب، به همین جرم، به بندِ عَسَس افتاد
سیمرغ که از سیطره، بر قاف نشان داشت،
پر بسته و جان خسته، به پایِ مگس افتاد
حیرانم از این گردشِ گردون، که چه دلخون
هر دم به کمندش، نه که ناکَس، که کَس افتاد....
(۲)
... نه چنین مهلکهای، مأمن شوریدگی است
نه که این شبکدهی شوم، سزایِ من و تو
گفتی ای دوست که این چرخِ کجﹾآیین روزی،
شود آواره به نفرینِ خدایِ من و تو
عالمِ کَون و مکان، پیشکشِ اهلِ جهان
گوشهی میکدهی عشق، برایِ من و تو....
(۳)
دلِ عقل از جوازِ جهل، خون است
شعور اندر کفِ سرخِ جنون است
مگر عاشق وشی عاقل بداند
که حالِ ما در این هنگامه چون است.
(۴)
خوش درخشیدیم از آن رو، با دل شیدای خویش
ما رفیقی با دل و جان، کی زبانی کردهایم؟!
الحق "آرش" در غبار رنگ و نیرنگ زمان
در حق دل، ما بحق آنسان که دانی کردهایم!.
(۵)
چه تلخ میگذرد روزگار، درد این است
خزان زِ بعدِ خزان، بیبهار، درد این است
زِ تنگنایِ قفس، یک نفس زدی فریاد،
که فصلِ پنجمی آید به بار، درد این است...
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی
۱.۹k
۲۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.