برترین عشق پارت ۴۹
بعد لباشو گذاشت رو لبام و لبامو میخورد و گاز میگرفت منم همراهیش کردم لبا همدیگرو مک میزدیمو میخوردیم بعد جدا شدیم لویی:بابا چو مجه نمولدی من:ای خدا (بچه داشتن همینه😋😂😂😂🤣) کوک:پسرم تو خواب نداری لویی:ناح خوافم نمیبله بجشم نموتونم اج لو چخت بلم باجا من:پسرم بریم الان میبرمت رو تخت کوک:یدونه گونه مامانتو بوس کنم میخوام لویی:باجه بوچون بعد جونگ کوک گونمو بوسید بعد از روم پاشد و منم بلند کرد من:بدو بدو بدو بعد میدویید رسید به تخت منم بلندش کردم گذاشتمش رو تخت من:بیا لویی:مامان م چیش دالم (جیش داره بچم😂) کوک:بیا من ببرمت بعد دستشو باز کرد که جونگ کوک بغلش کنه بعد جونگ کوک اومد بغلش کرد بردش بعد جونگ کوک بردش دست شویی و چند دقیقه بعد اومد کوک:خوب پسرم هم جیششو کرد هم دستاشو شسته حالا باید بخوابه لویی:اما م خواپم نمیجاد (خوابش نمیاد) من:گشنت نیست لویی:شیل موخوام من:باشه بعد رفتم براش شیر خشک درست کردم شیشه شیرشو برداشتم بردم تو آشپزخونه و شیرشو درست کردم بعد تکونش دادم داغ بود بعد بردم تو اتاق بعد شیشه شیر و زدم رو دستم یه قطره کوچیک ریختم رو دستم سوختم من:آیی کوک:خیلی داغ من:آره کوک:دستت چیزی نشد من:نه اونقدر نبود که بسوزه کوک:خیله خوب بعد جونگ کوک یکم تکونش داد بعد بردش طرف لویی کوک:بیا بعد لویم گرفت ازش و خودش خورد منم پشت لویی نشستم خیلی ناز میخورد منم نگاش میکردم بعد شیرشو خورد من:بازم خوابت نمیاد لویی:ناح من:عب نداره کوک:امروز ثابت کردی قوی لوی:چوفتم قبیم 🙂 کوک:قربونش برم بعد لویی خندید مام باهاش خندیدیم لویی:بابایی چو خوف مولدی😂😂😂😂 کوک:واقعا لویه:آله😂 من:ای جان من قربون اون خندهات بشم پسرم کوک:عشقم میخوای هم برای تو هم برای لویی آهنگ بخونم شاید خوابش ببره من:باشه کوک:دوست داری برات آهنگ بخونم لویی:آله بتون(یعنی بخون) بعد جونگ کوک شروع کرد بخوندن اون آهنگیو خوند که تو بچگیمون جونگ کوک برای من خوند و با پیانو زد برام بهش نگاه میکردم لبخند میزدم جونگ کوک همینجوری آهنگ و میخوند دیدم لویی آروم آروم خوابش میبره بعد آهنگ جونگ کوک تموم شد دیدم لویی خوابید من:ای جان خوابید انقدر صدات و آهنگت قشنگ بود بچمون خوابش برد کوک:من اینو برای تو نوشته بودم و تا آخر عمر برات میخونم هم برای تو هم برای این بچه من:قربونت بشم بعد جونگ کوک اومد منو گرفت تو بغلش بعد خوابمون برد صبح از خواب بیدار شدم دیدم لویی بیداره و نشسته اینه این بچه خرگوشا در و دیوار و نگاه میکنه بعد پاشدم رفتم پیشش من:پسر مامانی بیدار شدی چه سحرخیزم هستی لویی:خوافه بد دیجم پاجدم من:الهی من قربونت بشم چه خوابی دیدی لویی:خواف دیجم تو و بابایی نیشتین و م تنها مولدم 😢من:آخی من بمیرم برات😢
۲۵.۳k
۱۱ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.