به بوسه های تبر ، زخمهای من کم نیست
به بوسه های تبر ، زخمهای من کم نیست
خرابه های دل خسته ، کم تر از بم نیست
شبیه برگ خزانم که دل سپرده به باد
پر از هوای تو و بی قرارِ شبنم نیست
تو نیستی که بفهمی چقدر دلتنگم
گلایه های من از روزگار ، مبهم نیست
همین دقایق کوتاهِ دیدنت خوب است
نگو که فرصت دیدار ما فراهم نیست
چه مخفیانه برای تو اشک می ریزم
اگر چه شانه ی دیوار آه ، محرم نیست
بیا که زندگی ام درد می کند بی تو
چرا همیشه کسی را که دوست دارم نیست؟
خرابه های دل خسته ، کم تر از بم نیست
شبیه برگ خزانم که دل سپرده به باد
پر از هوای تو و بی قرارِ شبنم نیست
تو نیستی که بفهمی چقدر دلتنگم
گلایه های من از روزگار ، مبهم نیست
همین دقایق کوتاهِ دیدنت خوب است
نگو که فرصت دیدار ما فراهم نیست
چه مخفیانه برای تو اشک می ریزم
اگر چه شانه ی دیوار آه ، محرم نیست
بیا که زندگی ام درد می کند بی تو
چرا همیشه کسی را که دوست دارم نیست؟
۱.۴k
۰۴ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.