عاشقانه
من به طوبائی احساس تو عادت دارم جاااانا
به هماهنگی وشیرینی وسواس تو عادت دارم جاااانا
خاطرت هست که در جام دلم جا شده ای جااانا
و به دنیای شبم رونق فردا شده ای
مشرق چشم تو در آئینه مستورم کرد
در شب حادثه از هر خطری دورم کرد
در غروب رخ تو ماه چرا گریان است ؟
جای من کنج همین میکده ی ویران است
کی رسد باده نوشین تو بر ساغر من؟
کی کنی ای گل زیبای بیان باور من؟
من از اندوه تو با آیِنه حرفی نزدم
بعد تو ضربه به یک آدمِ برفی نزدم
خبر آمد که خبر داری از انگیزه ی یار
از گلستان پر از نوبر پائیزه ی یار
خبرت هست که آذر شده در کوی دلم ؟
باد پاییزی وحشی شده هم سوی دلم؟
عاشقان را شب تبریک تو شهلا باشد
درب میخانه ات ای روح وروان وا باشد
شربت شهد و عسل را بنهی بر لب من
به هماهنگی وشیرینی وسواس تو عادت دارم جاااانا
خاطرت هست که در جام دلم جا شده ای جااانا
و به دنیای شبم رونق فردا شده ای
مشرق چشم تو در آئینه مستورم کرد
در شب حادثه از هر خطری دورم کرد
در غروب رخ تو ماه چرا گریان است ؟
جای من کنج همین میکده ی ویران است
کی رسد باده نوشین تو بر ساغر من؟
کی کنی ای گل زیبای بیان باور من؟
من از اندوه تو با آیِنه حرفی نزدم
بعد تو ضربه به یک آدمِ برفی نزدم
خبر آمد که خبر داری از انگیزه ی یار
از گلستان پر از نوبر پائیزه ی یار
خبرت هست که آذر شده در کوی دلم ؟
باد پاییزی وحشی شده هم سوی دلم؟
عاشقان را شب تبریک تو شهلا باشد
درب میخانه ات ای روح وروان وا باشد
شربت شهد و عسل را بنهی بر لب من
۱۰۵.۸k
۳۰ خرداد ۱۴۰۱