عشق بی انتها پارت ۸
#کوک
گفتم حالا بخند بخند دیگه بعد خندید دوباره بغلش کردم بوساگ:عاه کوک دیر شد تابلو بازی درنیاری تو کمپانی من:نه بریم سوار ماشین شدیمو رفتیم به سمت کمپانی رسیدم بوساگ:صبر کن باهم نه اول تو برو بعد من میام خندیدم گفتم:باشه من رفتم تو و دو دقیقه بعد اومد بدون اینکه کسی بفهمه یه بوس از دور فرستادم ابروانداخت بالا بعد خندیدو اومد سمت ماها بوساگ:سیلام پسرا جیمین:سلم ته:سلوم بوساگی نامجون:سلام😁 جین سونبه:سلام هوپی: سلااامممم😄 یونگی:سلام بعد رفت ته اومدم سمت بهم سیخونک زد من:اوخ چته😐مریضضض ته:زهرمار خوب میخوام بدونم چی شد دیروز😐(بچه هیجان زدس😂) من:بهش گفتم ته:جدی شوخی میکنی من:الان در موقعیتی هستم شوخی کنم😐ته:نه من:ولی فعلا به بچه ها نگیم من خدم به وقتش میگم ته:اوکی بعد رفتم تو اتاق نشستم گوشیمو برداشتم
من:💬چیکار میکنی عشقم 💞
بوساگ:🗨هیچی دارم با تو حرف میزنم عشقم😂
من:💬حوصلم سر رفته دلمم برات تنگ شده بیا اتاقم☹❤
بوساگ:🗨😂😂باشه میام
من:💬آخ جون بیا😍
رفتم پشت در منتظر موندم درو باز کرد اومد تو منم رفت بازوشو گرفتم چسبوندمش به دیوار بوساگ:کوک اینجا دوربین داره میگیرتمون(از اون طرف کسی که پشت دوربین بود خواب بود😑چیش دزد اومد بهت میگم😂) من:الان ترست از اینه بوساگ:آره رفت یدونه پارچه مشکی انداخت رو دوربین یدونه بیشتر نبود رفتم دوباره سمتش دستمو گذاشتم یه طرفش گفتم بازم میترسی بوساگ:نه بعد رفت سمت گردنش گردنشو مک زدم بعد لپشو بوس کردم و آخر لباشو لبمو گاز گرفتم بعد دستشو گرفتم بردم بالا گذاشتم کنارش بعد لبامو گذاشتم رو لباشو لباشو مک زدم ویه گاز از هرکودومشون گرفتم من:لبات خیلی خوش طعم نمیشه ازشون دلکند همینجوری داشتیم لب میگرفتیم که یکی درو باز کرد ته بود سری ازش جدا شدم من:عاه بوساگ آره باید امروز تو میکاپم کنی بوساگ:بله بله ته:چخبرتونه😐 برق گرفتتون بوساگ لپاش قرمز شده بود ته:بوساگ جرا لپت قرمزه بوساگ:نمیدونم منم داد زدم گفتم:هی چرا یهو میای تو نباید در بزنی شاید داشتم لباس عوض میکردم 😐 ته:لباس اونم جلوی یه دختر من:ام ام نه نتونستم این دکمه آخرشو ببندم اومد برام بست عه چرا انقدر سوال پیچ میکنی برو بیرون رفتم کمرشو گرفتم بردمش بیرون درم بستم اوففف کاشکی درو قفل میکردیم یه نگاه به بوساگ کردم دیدم قرمز شده لپاش خیلی گوگولی و یه نفس عمیق کشید چسبید به دیوار کفت هوفففف داشتیم لو میرفتیم😑قلبم داشت میومد تو شرطم😑😐 رفتم سمتش لپشو کشیدم من:اوخخخخ چرا انقدر قرمز شدی تو بوساگ:عااا چرالپمو میکشی لپاش پوف کرد از بس کشیدم بوساگ:سرطان لپ گرفتم😐من:خوب شد الان دیگه رفت بیرون بوساگ:ولیبا اون چیزایی که تو گفتی داشتیم کم کم لو میرفتیم😒
گفتم حالا بخند بخند دیگه بعد خندید دوباره بغلش کردم بوساگ:عاه کوک دیر شد تابلو بازی درنیاری تو کمپانی من:نه بریم سوار ماشین شدیمو رفتیم به سمت کمپانی رسیدم بوساگ:صبر کن باهم نه اول تو برو بعد من میام خندیدم گفتم:باشه من رفتم تو و دو دقیقه بعد اومد بدون اینکه کسی بفهمه یه بوس از دور فرستادم ابروانداخت بالا بعد خندیدو اومد سمت ماها بوساگ:سیلام پسرا جیمین:سلم ته:سلوم بوساگی نامجون:سلام😁 جین سونبه:سلام هوپی: سلااامممم😄 یونگی:سلام بعد رفت ته اومدم سمت بهم سیخونک زد من:اوخ چته😐مریضضض ته:زهرمار خوب میخوام بدونم چی شد دیروز😐(بچه هیجان زدس😂) من:بهش گفتم ته:جدی شوخی میکنی من:الان در موقعیتی هستم شوخی کنم😐ته:نه من:ولی فعلا به بچه ها نگیم من خدم به وقتش میگم ته:اوکی بعد رفتم تو اتاق نشستم گوشیمو برداشتم
من:💬چیکار میکنی عشقم 💞
بوساگ:🗨هیچی دارم با تو حرف میزنم عشقم😂
من:💬حوصلم سر رفته دلمم برات تنگ شده بیا اتاقم☹❤
بوساگ:🗨😂😂باشه میام
من:💬آخ جون بیا😍
رفتم پشت در منتظر موندم درو باز کرد اومد تو منم رفت بازوشو گرفتم چسبوندمش به دیوار بوساگ:کوک اینجا دوربین داره میگیرتمون(از اون طرف کسی که پشت دوربین بود خواب بود😑چیش دزد اومد بهت میگم😂) من:الان ترست از اینه بوساگ:آره رفت یدونه پارچه مشکی انداخت رو دوربین یدونه بیشتر نبود رفتم دوباره سمتش دستمو گذاشتم یه طرفش گفتم بازم میترسی بوساگ:نه بعد رفت سمت گردنش گردنشو مک زدم بعد لپشو بوس کردم و آخر لباشو لبمو گاز گرفتم بعد دستشو گرفتم بردم بالا گذاشتم کنارش بعد لبامو گذاشتم رو لباشو لباشو مک زدم ویه گاز از هرکودومشون گرفتم من:لبات خیلی خوش طعم نمیشه ازشون دلکند همینجوری داشتیم لب میگرفتیم که یکی درو باز کرد ته بود سری ازش جدا شدم من:عاه بوساگ آره باید امروز تو میکاپم کنی بوساگ:بله بله ته:چخبرتونه😐 برق گرفتتون بوساگ لپاش قرمز شده بود ته:بوساگ جرا لپت قرمزه بوساگ:نمیدونم منم داد زدم گفتم:هی چرا یهو میای تو نباید در بزنی شاید داشتم لباس عوض میکردم 😐 ته:لباس اونم جلوی یه دختر من:ام ام نه نتونستم این دکمه آخرشو ببندم اومد برام بست عه چرا انقدر سوال پیچ میکنی برو بیرون رفتم کمرشو گرفتم بردمش بیرون درم بستم اوففف کاشکی درو قفل میکردیم یه نگاه به بوساگ کردم دیدم قرمز شده لپاش خیلی گوگولی و یه نفس عمیق کشید چسبید به دیوار کفت هوفففف داشتیم لو میرفتیم😑قلبم داشت میومد تو شرطم😑😐 رفتم سمتش لپشو کشیدم من:اوخخخخ چرا انقدر قرمز شدی تو بوساگ:عااا چرالپمو میکشی لپاش پوف کرد از بس کشیدم بوساگ:سرطان لپ گرفتم😐من:خوب شد الان دیگه رفت بیرون بوساگ:ولیبا اون چیزایی که تو گفتی داشتیم کم کم لو میرفتیم😒
۱۱.۲k
۲۰ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.