عشق بی انتها پارت ۵۷
#کوک
رفتم تو اتاق نشستم عکسایی که از بوساگ گرفته بودمو نشستم نگاه کردم به عکساش هم نگاه میکردمو هم میخندیدم بعد در زدن اشکامو پاک کردم و عکسارو گذاشتم تویه کشوی میز من:بله بوساگ:ببخشید میشه بیام تو من:بیا تو در باز کرد اومد تو بوساگ:ببخشید امروز اجرا دارید باید برید برای گیریم من:باشه داشته میرفت که گفتم یه دقیقه بوساگ:بفرمایید من:میشه از این به بعد راحت با من صحبت کنی یعنی مثل غریبه ها باهام حرف نزنی من: خوب من با آدمایی که زیاد نمیشناسم مثل غریبه ها حرف میزنم بخاطر اینکه من قبلن بخاطر دوست پسر قبلیم که نمیشناختمش و بهم خیانت کرد زیاد با کسی راحت نیستم خدایه من دوست پسرشم یادشه فقط منو یادش رفته عصبی شدم نفهمیدم چی شد من:لطفا اسم اون مرتیکه رو نیار بوساگ: مگه تو اونو میشناسی اصلا کی هستی که با من اینجوری صحبت میکنی من:یکی که قبلا خوب میشناختیش بوساگ:من نمیشناسمت اصلا نمیدونم کی با تو آشنا شدم منو ببخشید ولی باید برم داشت میرفت که دستشو گرفتم دستمو گذاشتم پشت کلش و لبامو چسبوندم رو لباش که دستشو گذاشت رو سینم و با سرعت از لبام شد و یدونه زد تو صورتم زد(محکم نزدما😁😂👐) بوساگ:بیشعور چطور به خودت اجازه دادی منو ببوسی(به همون اجازه که عطرت دیوونش کرد خوب خفه شم بقیش🤐😐) من:بوساگ یه لحظه گوش کن بوساگ:دست نزن به من بعد با عصبانیت رفت بیرون بعد گفتم من:وایی جونگ کوک چیکار کردی لعنت بهت که تهیونگ اومد تو تهیونگ:جونگ کوک چیکار کردی با بوساگ من:از دوست پسر سابقش گفت منم از کوره در رفتم و نتونستم تحمل کنم که بوسیدمش تهیونگ:وایی پسر تو دختری که نمیشناست اصلا و حافظشو از دست داده بوسیدی نمیگی از کمپانی میره من:چ چی از کمپانی بره نه اون نمیره (تهیونگ راست گفت👍) تهیونگ:زود برو ازش معذرت خواهی کن من:باشه تهیونگ تهیونگ:بله من:ولی عجب سلی زد(با خنده) تهیونگ:حقت بود من:دستاش نرم بود
#بوساگ
از اتاق اومدم رفتم بیرون از کمپانی من:پسره ی بیشعور(با عرض پوزش) عوضی همینجوری تو راه راه میرفتم که یه چیزایی یادم اومد کلی به حرفاش (اینجا کم کم یادش میاد)یادم اومد که اون یه بار دیگه بهم گفته بود که بهش اینجوری نگم
گ.ل:یه خبر خوب بوساگ تو سه تا پارت دیگه همه چی یادش میاد هوررراااا سه سال میشه و جونگ کوکم داغون از نظر روحی بخاطر دوری بوساگ و قرص آرام بخش میخوره تا آروم شه ولی وقتی بوساگ برمیگرده همچی دوباره شروع میشه
رفتم تو اتاق نشستم عکسایی که از بوساگ گرفته بودمو نشستم نگاه کردم به عکساش هم نگاه میکردمو هم میخندیدم بعد در زدن اشکامو پاک کردم و عکسارو گذاشتم تویه کشوی میز من:بله بوساگ:ببخشید میشه بیام تو من:بیا تو در باز کرد اومد تو بوساگ:ببخشید امروز اجرا دارید باید برید برای گیریم من:باشه داشته میرفت که گفتم یه دقیقه بوساگ:بفرمایید من:میشه از این به بعد راحت با من صحبت کنی یعنی مثل غریبه ها باهام حرف نزنی من: خوب من با آدمایی که زیاد نمیشناسم مثل غریبه ها حرف میزنم بخاطر اینکه من قبلن بخاطر دوست پسر قبلیم که نمیشناختمش و بهم خیانت کرد زیاد با کسی راحت نیستم خدایه من دوست پسرشم یادشه فقط منو یادش رفته عصبی شدم نفهمیدم چی شد من:لطفا اسم اون مرتیکه رو نیار بوساگ: مگه تو اونو میشناسی اصلا کی هستی که با من اینجوری صحبت میکنی من:یکی که قبلا خوب میشناختیش بوساگ:من نمیشناسمت اصلا نمیدونم کی با تو آشنا شدم منو ببخشید ولی باید برم داشت میرفت که دستشو گرفتم دستمو گذاشتم پشت کلش و لبامو چسبوندم رو لباش که دستشو گذاشت رو سینم و با سرعت از لبام شد و یدونه زد تو صورتم زد(محکم نزدما😁😂👐) بوساگ:بیشعور چطور به خودت اجازه دادی منو ببوسی(به همون اجازه که عطرت دیوونش کرد خوب خفه شم بقیش🤐😐) من:بوساگ یه لحظه گوش کن بوساگ:دست نزن به من بعد با عصبانیت رفت بیرون بعد گفتم من:وایی جونگ کوک چیکار کردی لعنت بهت که تهیونگ اومد تو تهیونگ:جونگ کوک چیکار کردی با بوساگ من:از دوست پسر سابقش گفت منم از کوره در رفتم و نتونستم تحمل کنم که بوسیدمش تهیونگ:وایی پسر تو دختری که نمیشناست اصلا و حافظشو از دست داده بوسیدی نمیگی از کمپانی میره من:چ چی از کمپانی بره نه اون نمیره (تهیونگ راست گفت👍) تهیونگ:زود برو ازش معذرت خواهی کن من:باشه تهیونگ تهیونگ:بله من:ولی عجب سلی زد(با خنده) تهیونگ:حقت بود من:دستاش نرم بود
#بوساگ
از اتاق اومدم رفتم بیرون از کمپانی من:پسره ی بیشعور(با عرض پوزش) عوضی همینجوری تو راه راه میرفتم که یه چیزایی یادم اومد کلی به حرفاش (اینجا کم کم یادش میاد)یادم اومد که اون یه بار دیگه بهم گفته بود که بهش اینجوری نگم
گ.ل:یه خبر خوب بوساگ تو سه تا پارت دیگه همه چی یادش میاد هوررراااا سه سال میشه و جونگ کوکم داغون از نظر روحی بخاطر دوری بوساگ و قرص آرام بخش میخوره تا آروم شه ولی وقتی بوساگ برمیگرده همچی دوباره شروع میشه
۱۲.۸k
۰۳ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.