رد شدن از مرزِ شب تاصبحِ فردای ِتو چند؟
رد شدن از مرزِ شب تاصبحِ فردایِتو چند؟
از خیال سرد من تا لمس گرمای تو چند؟
حس همبالت شدن رویاست اما دیدنیست
مرگِ کابوسِ غمم با درکِ رویای تو چند؟
در میان لشگری از واژه های بیقرار...
هر نفس پرپر زدن تا فتح دنیای تو چند؟
موج حسرت را ببین در برکهی چشمان من
ماه پنهان دلم یکشب تماشای تو چند؟
از نشستن در غروب تلخ و تار انتظار...
تا طلوع روشن چشمان زیبای تو چند؟
من بهای عاشقی را دادهام با جان ولی...
قیمت عمری که طی شد در تمنای توچند؟!
از تپش افتاده نبض لحظه ها در سوگ من
نرخ این کشتار بی رحمانه در پای تو چند...؟
از خیال سرد من تا لمس گرمای تو چند؟
حس همبالت شدن رویاست اما دیدنیست
مرگِ کابوسِ غمم با درکِ رویای تو چند؟
در میان لشگری از واژه های بیقرار...
هر نفس پرپر زدن تا فتح دنیای تو چند؟
موج حسرت را ببین در برکهی چشمان من
ماه پنهان دلم یکشب تماشای تو چند؟
از نشستن در غروب تلخ و تار انتظار...
تا طلوع روشن چشمان زیبای تو چند؟
من بهای عاشقی را دادهام با جان ولی...
قیمت عمری که طی شد در تمنای توچند؟!
از تپش افتاده نبض لحظه ها در سوگ من
نرخ این کشتار بی رحمانه در پای تو چند...؟
۲.۰k
۱۶ آبان ۱۴۰۳