عاشقانه
بیست وپنج از من گذشت اما جهانم را نفهمیدی!
شدم گلبرگِ زردی که خزانم را نفهمیدی!
به ظاهر خوب بودم از درون تنهاترین تنها
هزاران دردِ بر هر استخوانم را نفهمیدی!
درخشیدم چو رویائی کنارِ باورِ سبزم
دلیلِ هاله یِ رنگین کمانم را نفهمیدی!
به هر فصلی کنارت ماندم و چرخیدم از جانم
صفایِ مهر و هر "هایِ" دهانم را نفهمیدی
زدم تکیه به دامانِ دو خط شعرم خدایِ من !
غزل هائی که آمد از نهانم را نفهمیدی!
سرم در لاک خود بود و کنارم یک قلم تنها
تأسف که غرورِ آسمانم را نفهمیدی!
نگاهت کردم اما بی توجه رفتی از پیشم
تعجب میکنم آیا زبانم را نفهمیدی!؟...
شدم گلبرگِ زردی که خزانم را نفهمیدی!
به ظاهر خوب بودم از درون تنهاترین تنها
هزاران دردِ بر هر استخوانم را نفهمیدی!
درخشیدم چو رویائی کنارِ باورِ سبزم
دلیلِ هاله یِ رنگین کمانم را نفهمیدی!
به هر فصلی کنارت ماندم و چرخیدم از جانم
صفایِ مهر و هر "هایِ" دهانم را نفهمیدی
زدم تکیه به دامانِ دو خط شعرم خدایِ من !
غزل هائی که آمد از نهانم را نفهمیدی!
سرم در لاک خود بود و کنارم یک قلم تنها
تأسف که غرورِ آسمانم را نفهمیدی!
نگاهت کردم اما بی توجه رفتی از پیشم
تعجب میکنم آیا زبانم را نفهمیدی!؟...
۸.۶k
۰۶ دی ۱۴۰۱