شاهنامه رازنماد جمشید جمشید- تابش ناز و کام
#شاهنامه#رازنماد#جمشید #جمشید- تابش ناز و کام
۱۴- روزگار فرمانبری دیوان
در اوستا (وندیداد – فرگرد۲) جَم از زبان اهورامزدا «برندهیِ شهریاری» خوانده میشود که در شهریاری او نه باد سرد باشد و نه بادگرم؛ نه بیماری و نه مرگ!!
در بخشهای پیشین این زنجیره (اینجا) گفتیم که نام «جمشید» به مانای «همزاد تابندگی» استعاره از روزگاری درخشان از زندگی نیاکان است که درپی سرماهای درازآهنگ و رنج آور، زمانه به کامشان و زمینه پیشرفتهای شگرف شد!
زمانه قرعه نو می زند به نام شما
خوشا شما، که جهان میرود به کام شما!
«هوشنگ ابتهاج»
چنین روزگاری که نه باد سرد بود و نه بادگرم و نه بیماری و نه مرگ، در گذر از فرایند استورهپروری به فرمانبری دیوان (یکی از پرمانههای «دیو» در شاهنامه «هرگونه آزارنده مردم» است!) گزارده شد!
چُنین، سال سیسد، همی رفت کار؛
ندیدند مرگ، اندر آن روزگار.
بازتاب این روزگار در اوستا ، سه بار و هر بار سیسد سال پرشدن زمین از رمهها و ستوران و مردم و سگان و پرندگان و کمبود جا برای زیستن و در پی آن فراخی بخشیدن زمین* از سوی جم به سوی نیمروز(جنوب) به اندازه سه یک آنچه که پیش از آن بود! تا «بدان جا رمه ها و ستوران و مردمان فراز رفتند، به خواست و کام خویش، چونان که کام هرکس بود!» (وندیداد – فرگرد۲)
بدین سان به روزگاری که دیوان (سرما و گرما و بیماری و گرسنگی و... و مرگ) از زمین رخت بر بسته بود،
ز رنج و ز بَدشان نبود آگهی،
میان بسته دیوان، بسانِ رهی!
به فرمانِ مردم نِهاده دو گوش؛
ز رامش، جهان پر از آوایِ نوش!
روزگاری سراسر فرّه ایزدی و سراسر به کام مردم بود :
چنین، تا بر آمد بر این سالیان؛
همی تافت از فرّ، شاهِ کَیان!
جهان، سربِسر، گشته او را رهی؛
نشسته جهاندار، با فرَّهی؛
*می دانیم که زمین نمیتوانست فراخی یابد! آنچه که «فراخی بخشیدن زمین به دست(روزگار) جمشید» خوانده شده به راستی کوچ گروههایی از مردم به سوی سرزمینهای گرم جنوبی بود برای یافتن زیستگاه و چراگاههایی تازه از پی فزونی گرفتن آمارگان(جمعیت)!
دنباله دارد!
https://t.me/ShahnamehToosi
۱۴- روزگار فرمانبری دیوان
در اوستا (وندیداد – فرگرد۲) جَم از زبان اهورامزدا «برندهیِ شهریاری» خوانده میشود که در شهریاری او نه باد سرد باشد و نه بادگرم؛ نه بیماری و نه مرگ!!
در بخشهای پیشین این زنجیره (اینجا) گفتیم که نام «جمشید» به مانای «همزاد تابندگی» استعاره از روزگاری درخشان از زندگی نیاکان است که درپی سرماهای درازآهنگ و رنج آور، زمانه به کامشان و زمینه پیشرفتهای شگرف شد!
زمانه قرعه نو می زند به نام شما
خوشا شما، که جهان میرود به کام شما!
«هوشنگ ابتهاج»
چنین روزگاری که نه باد سرد بود و نه بادگرم و نه بیماری و نه مرگ، در گذر از فرایند استورهپروری به فرمانبری دیوان (یکی از پرمانههای «دیو» در شاهنامه «هرگونه آزارنده مردم» است!) گزارده شد!
چُنین، سال سیسد، همی رفت کار؛
ندیدند مرگ، اندر آن روزگار.
بازتاب این روزگار در اوستا ، سه بار و هر بار سیسد سال پرشدن زمین از رمهها و ستوران و مردم و سگان و پرندگان و کمبود جا برای زیستن و در پی آن فراخی بخشیدن زمین* از سوی جم به سوی نیمروز(جنوب) به اندازه سه یک آنچه که پیش از آن بود! تا «بدان جا رمه ها و ستوران و مردمان فراز رفتند، به خواست و کام خویش، چونان که کام هرکس بود!» (وندیداد – فرگرد۲)
بدین سان به روزگاری که دیوان (سرما و گرما و بیماری و گرسنگی و... و مرگ) از زمین رخت بر بسته بود،
ز رنج و ز بَدشان نبود آگهی،
میان بسته دیوان، بسانِ رهی!
به فرمانِ مردم نِهاده دو گوش؛
ز رامش، جهان پر از آوایِ نوش!
روزگاری سراسر فرّه ایزدی و سراسر به کام مردم بود :
چنین، تا بر آمد بر این سالیان؛
همی تافت از فرّ، شاهِ کَیان!
جهان، سربِسر، گشته او را رهی؛
نشسته جهاندار، با فرَّهی؛
*می دانیم که زمین نمیتوانست فراخی یابد! آنچه که «فراخی بخشیدن زمین به دست(روزگار) جمشید» خوانده شده به راستی کوچ گروههایی از مردم به سوی سرزمینهای گرم جنوبی بود برای یافتن زیستگاه و چراگاههایی تازه از پی فزونی گرفتن آمارگان(جمعیت)!
دنباله دارد!
https://t.me/ShahnamehToosi
۲.۴k
۰۳ بهمن ۱۴۰۰