عاشقانه
وقتی که می آمد دلم بد جور می ریخت
تا با نگاهش در نگاهم نور می ریخت
سازش به سوز سینه ی من کوک می شد
با انعکاسش در تن من شور می ریخت
دیوار غمهای مرا آجر به آجر
از دور قلبم می شکست و دور می ریخت
گاه از شراب شعر نابش در دل من
صد حرف عاشق، مست و جوراجور می ریخت
رودی که جاری بود از سرچشمه ی شعر
با عشق، بر جان و تن مهجور می ریخت
هی مشت مشت از ظرف بی پایان مهرش
در دفترم شعر و شعور و شور می ریخت
یک آسمان شب را سحر می کرد در من
تا ماه را در دامن منشور می ریخت
تا با نگاهش در نگاهم نور می ریخت
سازش به سوز سینه ی من کوک می شد
با انعکاسش در تن من شور می ریخت
دیوار غمهای مرا آجر به آجر
از دور قلبم می شکست و دور می ریخت
گاه از شراب شعر نابش در دل من
صد حرف عاشق، مست و جوراجور می ریخت
رودی که جاری بود از سرچشمه ی شعر
با عشق، بر جان و تن مهجور می ریخت
هی مشت مشت از ظرف بی پایان مهرش
در دفترم شعر و شعور و شور می ریخت
یک آسمان شب را سحر می کرد در من
تا ماه را در دامن منشور می ریخت
۷.۶k
۲۱ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.