آدمهای بهاری


آدم‌های بهاری
چه می‌کنید با برگی که
خزان دوست بدارد؟
چه می‌کنید با پروانه‌یی
که به آب می‌افتد؟

از سر هر انگشت
پروانه‌یی پریده‌ست.
پروانه‌ی کدام انگشت تشنه بود؟
پروانه‌ی کدام انگشت به آب می‌میرد؟

من بارها اندیشیده‌ام
من خزان و برف را پیاده پیموده‌ام
پیشانی بر پای بهار سوده‌ام
که معیار شما نیست.

آدم‌های بهاری.
برگ خشک که از خود راندید
شاید عزیزترین برگ فصل باشد
بر این آب سپید
شاید آخرین امید پروانه باشد.


#بیژن_الهی


دیدگاه ها (۵)

‌دوستت دارم هم چنان که چیزهای سربسته و گنگ را، در خفا، جایی ...

‌شربتِ لعلِ لبت بود شفایِ دلِ ما...#فیض_کاشانی‌

شب سایه ام که می‌رودتنها می‌شوم بیشتر...#امیرعلی_قربانی‌

‌تو که کیمیافروشی نظری به قلب ما کنکه بضاعتی نداریم و فکنده‌...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط